همه ساختارهای اجتماعی منافع متعارض بهوجود میآورند. اما این منافع متعارض معمولاً بدل به بسیج و شورش در کوتاهمدت نمیشوند. لذا تحلیلهای مربوط به انقلابهایاجتماعی باید به فراسوی نظریههای ساختاری گام بردارند و فرایند بسیج و کنشجمعی را توضیح دهند. تبیین فرایندانقلابی به وسیله تمرکز بر متغیرهایی همچون فرصتها، سازمان، تهدیدات، آسیبپذیریها و شکلگیری ائتلاف امری ضروری است.
ائتلاف
در شرایط سرکوب شدید، شورشهای گسترده فقط زمانی شروع میشوند که فرصتهای مناسبی پدید آمده باشند، یعنی زمانیکه توازن قدرت به نفع گروهها و طبقات محروم باشد. آنچنان که تارو خاطر نشان میسازد “قدرت اصلی جنبش زمانی بهکار انداخته میشود که فرصتها گسترده میشوند، نخبگان منشعب میگردند و گروهبندیهای جدید پدیدار میشوند. “
فرصتهای مطلوب ممکن است زمانی نمایان شوند که دولت در طی فشارهای خارجی آسیبپذیر میشود، دو دستگیها درون دولت رخ میدهد، یا دولت دست به اصلاحاتی میزند که سرکوب شورشیان را کاهش دهد.
فشارهای خارجی میتواند موجب شود دولت به خصوص وقتیکه وابستگی زیادی به قدرتهای خارجی در نظام جهانی دارد آسیبپذیر گردد. آسیبپذیری دولتی میتواند به ایجاد اجتماعات خوب سازمان یافتهای منجر شود که دولت را با چالش مواجه میکنند.
فشارهای خارجی همچنین میتواند دولت را تشویق کند تا اصلاحات مشخصی را آغاز نماید، اصلاحاتی که میتواند به کاهش سرکوب بینجامد و بسیج و کنشجمعی مخالفان را تسهیل کند. سرانجام آنکه اقدامات سرکوبگرانه در شرایط قطبی شدن سیاسی میتواند همچنین به ایجاد بسیج عمومی و کنشجمعی و آسیبپذیری دولت بینجامد.
رژیمهایی که مورد تهدید از طرف چالشهای گسترده قرار میگیرند میتوانند متوسل به اقدامات سرکوبگرایانه ناگهانی بهمنظور مرعوب کردن مخالفان شوند.
شگفت این که اقدامات سرکوبگرانه از سوی دولت علیه رهبری منازعهگران میتواند منجربه آسیبپذیری به وسیله ایجاد حداقل یک ائتلاف کوتاهمدت در میان بخشهای گسترده جمعیت و گروههای مختلف شود. متاسفانه نظریهپردازان فرصت سیاسی به مطالعه نقش پیچیده و تاثیر سرکوب بر فرصتها در چهارچوب قطبیشدن سیاسی نپرداختهاند.
در این زمینه: حاکمیت انحصاری تمرکز و سرکوب
برگرفته از کتاب مطالعه تطبیقی انقلاب های اجتماعی