خودگرایی گناهی است که همواره با جداشدگی گناه خودگرایی - نشر پیله

گناه خودگرایی

کتاب ایده ها پیامد دارند
Rate this post

خودگرایی گناهی است که همواره با جداشدگی ممزوج است. آنگاه که نفع شخصی اولویت یابد، فرد از اجتماع گذر می‌کند. مراد ما از اجتماع نه دولت و قوه‌ی قهریه‌ آن، که اجتماع معنوی است، جایی که مناسبات انسانی بر پایه‌ی احساسات و همدلی است و انسان‌ها با آگاهی از یکی بودنشان، مدعی وحدتی می‌شوند که با همرنگ شدن بیرونی آن‌ها قابل مقایسه نیست.

خودگرایی

این جداشدگی، که نام دلپذیر خودپسندی فرزانه‌وار را به خود گرفته و معمولاً سرشار از میل به “برابری” است، در حال فرسوده ساختن جامعه‌ی مدرن است. در ایدئولوژی مدرن هیچ قاعده‌ای برای رد این جداشدگی وجود ندارد؛ آیا این انسان برابر، پادشاهی فراتر از تشریفات سلطنتی نیست، و آیا او نمی‌تواند هر چه را که می‌خواهد در زندگی خود انجام دهد؟ اعلامیه‌های متعدد استقلال، او را از هر بندی آزاد کرده است. با این حال غباری که بر چهره‌ی تمام انواع روابط انسانی نشسته، ناشی از همین جداشدگی روانشناختی و حتی فیزیکی از همدلی است.

  • در پی این جداشدگی، خودپسندی به ناچار افزایش می‌یابد. این طبیعت ساده‌ی خودگرایی است که چیزها را خارج از تناسب در نظر آورد، در خودگرایی، “من”، چیره شده و تمام جهان دچار آشفتگی می‌شود. یک بار دیگر ما با نمود بیگانه شدن با واقعیت مواجه می‌شویم. انسانی که خود را در مناسبات بیرونی خود بشناسد، نمی‌تواند خودگرا باشد.

اما کسی که عمده آگاهی‌اش به خودش منسوب است، مبتلا به پریشانی واقعی است؛ چنان‌که افلاطون بیان می‌کند: “به راستی که عشق بیش از اندازه به خود، سرچشمه‌ی تمام جرائم انسانی است؛ همچون عاشقی که عیب‌های معشوق را نمی‌بیند، انسان خودشیفته به غلط درباره‌ی درستی، خوبی و شرافت خود داوری می‌کند و گمان می‌برد که می‌بایست همواره علایق خود را نسبت به حقیقت مرجح بداند.”

  • بنابراین، خودشیفتگی، فرایند جداسازی خویشتنِ انسان از واقعیت “راستین” و به همین ترتیب از هم‌نوایی اجتماعی است. ناتانیل هاوثورن، این پژوهشگر مشتاق ارواح گنه‌کار، پس از عمری درون‌نگری و بازاندیشی

نتیجه گرفت که خودگرایی گناهی نابخشودنی است. تصور من این است که این گفته ارزش چندانی ندارد. او از رهگذر تمثیل، صرفاً همان چیزی را آشکار می‌کند که “ذهن جامعه‌مدار” موجود در دوران معاصر می‌کوشد با آن پیکار کند. آنچه که باید مورد بررسی قرار گیرد علل این خودگرایی است.

  • خودگرایی، که صورتی از جهل است، معلول شکاف ایجاد شده در نظریه‌ی دانش در دوران رنسانس است. مطابق جهان‌بینی اندیشمندان قرون وسطی، مسیر یادگیری، مسیر خویشتن‌کاهی است، و عالِم فلسفه کسی است که سرتاسر مسیر عقلانی افتادگی را طی کرده باشد.

مطالعه و بازاندیشی، او را به سوی بینشی درست نسبت به خویشتن خویش رهنمون کرده می‌کند، بدین ترتیب، این خویشتن، به جای کاریکاتوری کردن جهان به وسیله‌ی ضرورت وجودی‌ خود و حرارت امیالش، جای خود را در سلسله مراتب واقعیت پیدا می‌کند. جمله‌ی‌ اراده‌ی اوست که مایه‌ی‌ صلح ماست از زبان دانته، کشف نهایی این فرایند است. بنابراین دانش ایدئالیستی قرون وسطی، مسیر افتادگی را هموار می‌کرد.

در این زمینه: مدرنیته و کلیشه های سنتی

برگرفته از کتاب ایده ها پیامد دارند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *