جمهوری وایمار جمهوری وایمار را می‌توان یک نظام حکومتی مستقل و متکی - نشر پیله

جمهوری وایمار

کتاب از بیسمارک به هیتلر
Rate this post

دوران هیندنبورگ

در فصل قبل به طور عمده به ورسای و کمتر به وایمار پرداخته شد، به عبارت دیگر بیشتر سیاست خارجی جمهوری وایمار و تجدید نظر گرایی آن به تفصیل مورد بحث فرار گرفت، در این فصل اما اندکی سیاست داخلی این جمهوری بررسی خواهد شد، چون بی‌تردید مسائل مربوط به سیاست داخلی در نهایت منجر به انتقال قدرت از وایمار به هیتلر شده است.

با وجود اینکه عمر جمهوری وایمار تنها چهارده سال بود، اما سه دوره به طور کامل متفاوت در آن قابل تشخیص است. در سال‌های اولیه، از زمان تأسیس جمهوری وایمار در سال 1919 تا سال 1924 به نظر می‌رسید که این جمهوری از همان آغاز با شکست مواجه خواهد شد.

بعد به صورت غافلگیر کننده‌ای دوران تحکیم فرا رسید، سال‌های بین 1925 تا 1929 که به دهه «طلایی» بیست معروف شده است و سرانجام به دنبال این دوران طلایی، به طور ناگهانی بین سال‌های 1930 تا 1932 دوران فروپاشی و آمادگی برای تصرف قدرت توسط هیتلر فرا رسید.

دوران ابتدایی جمهوری وایمار از سال 1919 تا دست کم سال 1923 و حتی بخشی از سال 1924 زمان بسیار آشفته و پر تلاطمی بود، دورانی که با کودتاهایی مکرر، قتل‌های سیاسی و تغییر مدام دولت‌ها همراه بود. اتفاقاتی که همگی در پس زمینه تورمی افسار گسیخته به وقوع پیوستند، یکی از دو فاجعه اجتماعی که جمهوری وایمار به عمد برای رهایی از پرداخت خسارت‌های ناشی از جنگ، به آن تن در داد.

جمهوری وایمار در آن زمان صرفاً از سوی سه حزب حمایت می‌شد. این احزاب در واقع اکثریت پارلمانِ سال 1917 را تشکیل می‌دادند، احزابی که در مجمع ملیِ سال 1919، جایی که از اکثریت هفتاد و پنج درصدی برخوردار بودند، با یکدیگر متحد شده و ائتلاف موسوم به وایمار را به وجود آوردند.

این احزاب عبارت بودند از سوسیال دموکرات‌ها، حزب مرکز و حزب دموکراتیک آلمان. تنها این سه حزب به قانون اساسی وایمار رأی مثبت دادند و تنها این سه حزب بودند که جایگزینیِ نظام پادشاهی – نظامی که اکثریت آلمانی‌ها به آن عادت کرده بودند – با نظام جمهوری را پذیرفتند. از جمهوری وایمار به عنوان جمهوریِ بدون جمهوری خواه یاد شده است.

اما این جمهوری به طور کامل بدون جمهوری خواه نبوده است. جمهوری وایمار را می‌توان یک نظام حکومتی مستقل و متکی به خود دانست که صرفاً چپ گراهای میانه با آن توافق داشتند. چپ گراهای کمونیست خواهان جمهوری دیگری بودند و راست گراها که در واقع قدرت بسیار بیشتری نسبت به نمایندگان خود در مجمع ملی داشتند، به دنبال بازگرداندن پادشاه به کشور بودند.

ائتلاف وایمار در اواسط دهه 1920 و در جریان اولین انتخابات پارلمانی، اکثریت را از دست داد، اکثریتی که آنها در مجمع ملی همچنان از آن برخوردار بودند. در جریان این انتخابات لغزشی بزرگ به وجود آمد، سوسیال دموکرات‌ها به طور تقریبی نیمی از کرسی‌های خود را از دست دادند و برای دو حزب ملی دیگر نیز اتفاق مشابهی روی داد، به این ترتیب راست گراها بار دیگر به حزبی قدرتمند – همان گونه که در سابق بودند – بدل گشتند.

این واقعیت به این معنا بود که از این زمان به بعد هرگز دولت محکم و استواری در رأس امور قرار نگرفت. از این تاریخ به بعد در واقع دولت‌های اقلیتی و ضعیفی به وجود آمدند، حتی گاهی تلاش‌هایی برای تشکیل ائتلافی بزرگ از سوسیال دموکرات‌ها و لیبرال‌های راست گرا نیز صورت پذیرفت، اما چنین ائتلاف‌ها و دولت‌هایی هرگز کاری از پیش نبردند. حتی در این دوران از اواخر سال 1922 تا ماه آوگوست سال 1923 دولتی به تمام معنی راست گرا نیز بر سر کار آمد. اما همه این دولت‌ها ناکام ماندند و عمری بسیار کوتاه داشتند. این اولین واقعیتی است که باعث شده بود بین سال‌های 1920 تا 1924 این تصور به وجود آید که جمهوری وایمار از ابتدا محکوم به شکست است.

واقعیت دوم اما به خود سوسیال دموکرات‌ها باز می‌گردد، حزبی که در واقع رهبر واقعی ائتلاف وایمار و جمهوری وایمار محسوب می‌شد. حزب سوسیال دموکرات آلمان یا SPD بر طبق برنامه خود همواره حزبی جمهوری خواه بوده است، اما این حزب در زمان پادشاهی ویلهلم دوم، به عبارتی به نظام سلطنت عادت کرده بود.

در سال 1918 هنگامی که بعد از جنگ جهانی اول همه چیز به پایان رسیده بود، فریدریش ابرت به عنوان رئیس حزب اظهار داشت که ما اکنون «آماده حمایت کردن و جانبداری هستیم» و به نوعی از برنامه حزب عقب نشینی نمود، وی حتی در نهم نوامبر سال 1918 تلاش کرد از طریق ماکس فون بادن که به نوعی نماینده نظام پادشاهی محسوب می‌شد، چنین نظامی را نجات دهد.

هنگامی که چنین طرحی با شکست مواجه شد، سوسیال دموکرات‌ها در نظر داشتند به نظام پادشاهی به عنوان یک جمهوری ادامه دهند. آنها آماده بودند همه مسائل اجتماعی را بدون تغییر و همه زیر ساخت‌های سلطنتی را دست نخورده نگه دارند و اجازه دهند طبقه حاکم به نوعی باز هم به حکومت خود ادامه دهد. به عبارتی می‌توان گفت سوسیال دموکرات‌ها در نظر داشتند نظام سلطنت در آلمان با مدیریت آنها به حیات خود ادامه دهد.

پیشنهادی بسیار سخاوتمندانه که توسط فریدریش ابرت، شخصی که از این به بعد رئیس جمهور آلمان محسوب می‌شد به جامعه و حکومت ارائه شد، حکومتی که فریدریش ابرت مسئولیت آن را به عهده گرفته و به نوعی از انقلاب نجات داده بود.

چنین پیشنهادی اما مورد پذیرش قرار نگرفت و بزرگترین ضعفی که جمهوری وایمار از همان ابتدا به آن مبتلا بود، در این واقعیت نهفته است. همه نهادهای امپراتوری، شامل ارتش، ادارات، دادگستری، کلیساها، دانشگاه‌ها و حتی کشاوری و صنعت نیز مخالف پیشنهاد مطرح شده از سوی فریدریش ابرت بودند، با وجود اینکه دولت کاری به آنها نداشت و از برنامه‌ای جهت تغییر ماهیت قدیمی و جایگاه آنها برخوردار نبود.

چنین عدم پذیرشی البته تا حدی طبقه بندی شده بود، کارمندان عالی رتبه دولتی و دیوان سالاری وزارتخانه‌ها با یک نارضایتی نسبی به نظام پادشاهی وفادار باقی ماندند. کارکنان وزارتخانه‌ها و دولت با وجود اینکه وظایف خود را به درستی انجام می‌دادند و نسبت به این موضوع مقید بودند، اما بی‌تردید انگیزه و اشتیاقی برای حکومت جدید نداشتند. آنها همچنین با نوعی مقاومت منفعلانه در یکی از کودتاهای راست گرایان در سال 1920 معروف به کودتای کاپ، در ناکام ماندن آن و جلوگیری از به ثمر رساندن آن همکاری نمودند.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب بیسمارک به هیتلر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *