حاکم مدنی در نگاه من، ملت یعنی اجتماعی از انسان‌ها که برای - نشر پیله

حاکم مدنی

کتاب رساله ای درباره رواداری
Rate this post

حاکمیت مدنی

در نگاه من، ملت یعنی اجتماعی از انسان‌ها که با هدف حفظ و اعتلای منافع عمومی بنیان‌گذاری می‌شود. منظورم از منافع عمومی، حق افراد بر حیات و آزادی، رهایی از بیماری و دردهای بدنی و حق تملک چیزهایی مثل پول، زمین، خانه، اسباب و وسایل و از این قبیل است.

 

وظیفه‌ی حاکم مدنی این است که با اجرای بی‌طرفانه قوانینی که بر پایه اصل برابری است، مالکیت عادلانه این امور دنیوی را برای مردم (به‌صورت کلی) و برای هریک از شهروندان (به‌صورت جزئی) تضمین کند.

اگر کسی قصد تخطی از قوانین حاکم بر این امور را داشته باشد، ترس از مجازات‌شدن به دست حاکم، باید او را از این کار منصرف کند. مجازات نقض قوانین حاکم بر امور مدنی، شامل کاستن یا از دست دادن کامل حقوقی است که نام بردیم. حقوقی که فرد، درصورتی‌که مرتکب جرمی نشود، شایسته و بایسته است از آن‌ها بهره‌مند باشد.

مجازات و ترس از مجازات، عاملی بازدارنده در برابر جرم و نقض قوانین است زیرا هیچ‌کس به خود اجازه نمی‌دهد عملی را مرتکب شود که در نتیجه آن حتی یکی از حقوقش را از دست بدهد، چه رسد به اینکه آزادی و یا زندگی او سلب شود. حاکم در مجازاتِ آن‌هایی که به حقوق سایر انسان‌ها تعرض می‌کنند به نیرو و توان تمام مردمش مسلح است.

اکنون استدلال‌هایی ارائه خواهم کرد که به نظر من – به نحوی نتیجه‌بخش – نشان می‌دهند که حیطه صلاحیت حاکم از این امور مدنی فراتر نمی‌رود؛ یعنی تمام قدرت، قوانین و صلاحیت قضایی او، به حفاظت از منافع عمومی‎ای که فهرست کردم محدود است و نمی‌تواند شامل هدایت معنوی انسان‌ها باشد:

اول هدایت معنوی انسان‌ها، همان‌قدر بر عهده‌ی حاکم است که بر عهده سایر انسان‌ها است. این وظیفه را خدا به او نسپرده است، زیرا خدا هرگز به هیچ انسانی این صلاحیت را نداده است که دیگران را مجبور کند به دین او بپیوندند. و مردم نیز نمی‌توانند چنین قدرتی را به حاکم خود ببخشند زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند چنین در قبال رستگاری خودش سهل‌انگار باشد که کورکورانه آن را به فرد دیگری -چه حاکم و چه رعیت- بسپارد تا به او بگوید که کدام دین یا آیین را بپذیرد. جان و توان دین راستین، شامل ایمان است. ایمان شامل باور کردن است و هیچ‌کس، حتی اگر بخواهد، نمی‌تواند صرفاً چون دیگری به او گفته است، چیزی را باور کند.

مهم نیست ما در کلام چه بگوییم و چه شکلی از مناسک عبادت را رعایت کنیم، مادامی که کاملاً قانع نشده باشیم که آنچه می‌گوییم حقیقی است و آن شکلی که عبادت می‌کنیم مورد پسند خدا است، صرفاً موانعی را بر سر راه رستگاری‌مان قرار داده‌ایم؛ زیرا با این کار نه تنها با به جا آوردن اعمال دینی، خود را از گناهان گذشته‌مان پاک نکرده‌ایم؛ بلکه ریا و توهین به ساحت مقدس خدا را نیز به نامه گناهان‌مان افزوده‌ایم.

دوم: هدایت معنوی انسان‌ها نمی‌تواند بر عهده‎ی حاکم باشد، زیرا قدرت او تنها شامل نیروی بیرونی است، درحالی‌که دین راستین و نجات‌بخش، شامل ایمانی درونی است که بدون آن هیچ‌چیز مورد پذیرش خدا نیست و ماهیت ذهن بشر اجازه نمی‌دهد که عقیده‌ی او تسلیم نیروی بیرونی گردد. مصادره اموال، حبس، شکنجه و هر چیزی از این قبیل نمی‌تواند باعث شود انسان‌ها عقیده درونی خود را درباره‌ی چیزی تغییر دهند.

اما تو می‌گویی «حاکم می‌تواند با استدلال، کفار را به حقیقت رهنمون و بر رستگاری آن‌ها موثر واقع شود.» در درستی این حرف هیچ شکی نیست، اما هرکس دیگری نیز می‌تواند چنین کند. با آموزگاری، هدایت و اصلاح خطاها به وسیله عقل، مسلماً حاکم می‌تواند همان کاری را انجام دهد که هر انسان مومن دیگری نیز شایسته انجام آن است. حتی در مقام حاکمیت، حاکم همچنان انسان و مسیحی است. اما متقاعد کردن کاری است و فرمان دادن کار دیگری؛ تحت فشار قرار دادن از طریق استدلال، با فشار آوردن از راه تعقیب قضایی متفاوت است.

حکومت‌ها نباید هیچ اصل یا آموزه‌ دینی را و یا هیچ مناسکی را، به پشتوانه نیروی قوانین خود، بر مردم تحمیل کنند؛ قوانینی که مجازاتی برای آن‌ها تعیین نشده است هیچ نیرویی برای تغییر رفتار انسان‌ها ندارند و در موضوع مورد بحث ما، تعیین مجازات بیهوده است. زیرا هر مجازاتی که برای این امور تعیین کنیم هیچ توانی برای تغییر باور انسان‌ها نخواهد داشت. تنها راه تغییر عقیده انسان‌ها از طریق نور است و با شکنجه نمی‌توان نور را در ذهن کسی ایجاد کرد.

سوم: هدایت معنوی انسان‌ها نمی‌تواند بر عهده‌ی حاکم باشد، زیرا حتی اگر مجازات‌ها و قوانین می‌توانستند عقیده‌ی انسان‌ها را تغییر دهند، باز هم دخالت حاکم هیچ فایده‌ای برای هدایت معنوی انسان‌ها نداشت. حتی اگر تنها یک حقیقت و تنها یک راه به سوی بهشت وجود داشته باشد، چه امیدی است که افراد بیشتری به سمت حقیقت یگانه هدایت شوند، اگر آن‌ها مجبور باشند از نور عقل خودشان فاصله بگیرند، از احکام وجدان‌شان سر باز زنند، کورکورانه مطیع اراده‌ی فرمانروایان باشند و خدا را به همان شکلی بپرستند که در قوانین زادگاه‌شان تعیین شده است؟! اگر این‌گونه بود، با این همه تنوع عقاید دینی، راه رسیدن به بهشت آنقدر باریک می‌شد که تنها به روی شهروندان یک سرزمین باز می‌ماند و اینکه فرد به سعادت اخروی برسد یا شقاوت ابدی، به این وابسته می‌شد که او کجا به دنیا آمده است. چنین چیزی کاملاً احمقانه است و شایسته خدا نیست.

می‌توانستم ملاحظات دیگری را هم در این مورد ارائه کنم که به همین نتیجه می‌رسند، اما به نظر من همین‌ها کافی است تا نشان دهیم که قدرت حاکم مدنی تنها به منافع عمومی مربوط و فقط به اداره امور دنیوی معطوف است و هیچ ربطی به آخرت ندارد.

ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر  کرده ایم 

برگرفته از کتاب رساله ای درباره رواداری

108000تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *