طرح مبارزه برای غلبه بر سوسیالیست ها بنابراین لینکلن تنها توافقی را که می‌توانست - نشر پیله

طرح مبارزه برای غلبه بر سوسیالیست ها

کتاب آمریکا تحت لوای سوسیالیسم
5/5 - (1 امتیاز)

خصومت آتشین

وقتی بعد از چندین رأی‌گیری، کنوانسیون ملی جمهوری‌خواهان آبراهام لینکلن را به عنوان کاندیدای خود برای انتخابات ریاست جمهوری 1860 انتخاب کرد، کمیته کنوانسیون جمهوری‌خواهان ارشد که عمدتاً ازساحل شرقی بودند، فرستاده شدند تا ابلاغیه رسمی را به لینکلن بدهند.

خیلی ازآن‌ها طرفدار سیوارد بودند. آن‌ها ویلیام سیوارد را برای نامزدی، انتخاب کرده بودند ولی او درطی یک سخنرانی جدال‌آمیز، خود را سلب صلاحیت کرد در نتیجه لینکلن انتخاب شد. اکثر آن رهبران جمهوری‌خواه هرگز لینکلن را ندیده بودند. آن‌ها در حقیقت در مورد دسته‌بندی که درون حزب جمهوری‌خواه ایجاد شده بود ناامید بودند.

لینکلن آن‌ها را در خانه خود پذیرفت و فقط با آب پذیرایی کرد. همه بعد از مدتی صحبت کردن، با رضایت از آن‌جا بیرون رفتند. یکی از آن‌ها با اشاره به موافقت گروه گفت: ما شاید شخص برازنده‌تری راانتخاب کرده باشیم ولی شک داریم بهتر باشد. لینکلن مرد فرصت مناسب بود. او دقیقاً مرد وظایف نسبتاً سخت بود، به قول خودش بیش‌تر از آن‌که با جرج واشنگتن روبه‌رو شود.

حتی جالب است که جمهوری‌خواهان لینکلن را به عجیب‌ترین دلیل انتخاب کردند. می‌توان آن را خطای آینده‌نگری نامید. سیوارد با ارائه سخنرانی تنش مهارناپذیر به نظر می‌رسید جنگ داخلی را فرا می‌خواند. چنین فرض می‌شد که او بسیار افراطی و سازش‌ناپذیر باشد. لینکلن کاندیدای میانه‌رو و موردپسندی بود.

در هر صورت زمانی که منازعه بالا گرفت، لینکلن می‌توانست آن را خنثی کند، همان‌‌طور که بقیه جمهوری‌خواهان از او خواستند، ولی این کار را نکرد. بعضی از جمهوری‌خواهان به او فشار آوردند تا از خط‌مشی جمهوری‌خواهی در مورد طرد هرگونه گسترش برده‌داری، دست بردارد و Crittenden Compromise را بپذیردکه «خط میسون – دیکسون» را تا حد اقیانوس آرام کشیده، و برده‌داری را در جنوب آن خط برای همیشه قانونی کرده است.

لینکلن نپذیرفت و گفت: من از مرگ نمی‌ترسم. به هر اعتراف یا سازشی که شبیه گرفتن حق امتیاز ویژه برای تصاحب دارایی دولت باشد رضایت نخواهم داد. همان دارایی که مطابق قانون اساسی، نسبت به آن حق داریم.

بنابراین لینکلن تنها توافقی را که می‌توانست از جنگ داخلی جلوگیری کند نپذیرفت، حتی بعد از شروع جنگ سرسخت‌تر شد و تا پایان تلخ ادامه داد.

لرد چارنوود  در کتاب خود «بیوگرافی لینکلن» نوشت: کنوانسیون جمهوری‌خواهان مردی را که حتماً توافق می‌کرد، طرد و مرد میانه‌رو را انتخاب کرد که قبل از تسلیم حتی یک اینچ بیش‌تر، از دنیا رفت.

این مطلب مربوط به خاطره‌ای در ذهن من است. چند مدت قبل من و خانواده‌ام به دفتر بیضی رفته بودیم و با استرس و هیجان منتظر ملاقات رئیس‌جمهوردونالد ترامپ شدیم. من دو بار به صورت تلفنی با ترامپ صحبت کرده‌ام. ولی هیچ‌وقت روبه‌رو نشده‌ بودیم.

من نظر خودم را در مورد ترامپ دارم ولی مشتاق ملاقات او از نزدیک بودم، همان‌طور که جمهوری‌خواهان طرفدار سیوارد  مایل به صحبت کردن روبه‌رو با لینکلن بودند، تا بتوانند یک مرد تمام عیار را که بتواند وظایف دشوار به او محول کرد، ببینند. ناگهان در باز شد و ترامپ به داخل دفتر آمد. او فوراً دختر من دنیل را شناخت. گفت: «من اخیراً به توئیت شما پاسخ داده‌ام». دخترم با ترس گفت: «بله می‌دانم. هفته‌های قبل شما چهار بار به توئیت من پاسخ داده‌اید.» ترامپ خندید و گفت: «من چهره زیبای شما را دیدم و شما روش عالی برای توصیف خود دارید.»

پسر من جاستین به ترامپ گفت: «من به تازگی فارغ‌التحصیل شده و الآن مشغول کار در یک شرکت معماری هستم. به خاطر اقتصاد پایدار از شما متشکرم.»

ترامپ لبخندی زد. ما روی کاناپه مقابل میز ترامپ نشستیم. او گفت: بیا کنار من بنشین. ما قصد داریم شما را روی صندلی مدیر بنشانیم. ما بلافاصله به سراغ موضوع سیاست‌های روز رفتیم. ترامپ گفت: «همه چیز احمقانه است. طرف مقابل ما سنگدل و فریبکار و دروغگو است.»

همسرم دبی در مورد ونزوئلا صحبت کرد و هم‌چنین به خاطر عفو ریاست‌جمهوری که طی آن محکومیت من در مورد تخلف مالی کمپین انتخاباتی از میان برداشته شد تشکر کرد. ترامپ گفت: «آن کار درستی بود که می‌شد انجام داد. شما حتی تقاضای آن را نداشتید ولی من این کار را کردم، چون مورد شما مزخرف بود. آن‌ها اکنون کاری را که با شما کردند، می‌خواهند با من انجام دهند. ولی من مقابله می‌کنم. مثل شما که مقابله کردید. ما مجبور هستیم. این گروه نفرت‌انگیز هستند.»

من گفتم: «ما دیگر در دوران ریگان نیستیم و معرفت نسبی و محبوبیت آن سال‌ها اکنون قدیمی شده است. دبی گفت: «آقای رئیس‌جمهور من می‌بینم که شما چگونه بدون محدودیت یا ارتباط به وظایف، به همه‌جا توجه دارید. راستش را بخواهید، نمی‌دانم چطور این کار را انجام می‌دهید.»

ما هر دو انتظار داشتیم ترامپ بگوید: اینکار برای من جالب است، چون کم‌تر از این نمی‌توانستم به گفته‌های آنان بی‌تفاوت باشم. ولی ترامپ گفت: «در حقیقت بعد از مدتی من را ناراحت می‌کند. من در انجام کارها عالی نیستم. برای مردم مهم نیست چکار می‌کنم. به ماجرای ابوبکر بغدادی نگاه کنید.»

ترامپ به تازگی یکی از موفق‌ترین اقدامت ضد تروریستی را هدایت کرده است که در نتیجه آن تروریست درجه یک جهان «ابوبکر البغدادی» کشته شد. اگر مقایسه کنیم شبیه اقدام «بن لادن» تحت نظر اوباما بود. به هر صورت، هرچند این عمل اوباما با تشویق‌ها روبه‌رو شد، مخصوصاً از جانب رسانه، اقدام ترامپ عکس‌العمل کاملاً متفاوتی دریافت کرد.

ترامپ گفت: «آن‌ها طوری رفتار کردند که انگار اتفاقی نیفتاده است. آن ماجرای یک روزه بود و حتی آن موقع تمام چیزهایی که در مورد آن می‌خواستند صحبت کنند، ناخوشایند بود.» گفتگوی ما به اتهام رسید. ترامپ گفت: «اتهام علیه شما در مورد خروج از محدوده مالی کمپین یک شوخی مزخرف بود. من برای عفو مجازات باید به شما زنگ می‌زدم. خوش‌شانس هستم که متن آن را دارم. اگر نداشتم به دردسر بزرگ می‌افتادم. چرا؟ چون تمام این افراد که جنبش ترامپ هرگز را به راه انداختند، این اشخاص غیرقابل اعتماد، این چرندیات را ترتیب داده‌اند. حرف‌هایی را می‌زنند که من هرگز نگفته‌ام. من چاره‌ای جز این نخواهم داشت که هرچه گفتم ثابت کنم.»

من به همسرم نگاه کردم نزدیک بود گریه کند. ما فکر می‌کردیم ترامپ به آن‌چه مردم درباره او گفتند، ذره‌ای اهمیت نمی‌دهد. ولی حالا دیدیم چقدر حساس و آسیب‌پذیر بود. او بدون این‌که بخواهد چهره خود را به ما نشان داد. به هر حال ترامپ نمی‌خواست از میدان کنار برود. در آن لحظه گفت: «خیلی از افراد جبهه ما ضعیف هستند و این به اشخاص بد حس امنیت می‌دهد. ما مجبوریم آن کاری را که با ما می‌کنند، در مورد خود آن‌ها انجام دهیم، وگرنه هرگز متوقف نمی‌شوند. جمهوری‌خواهان پست‌فطرت نیستند، ولی من هستم.» همه ما خندیدیم. ترامپ ادامه داد: «من مجبورم این‌طور باشم. به آن‌چه من مخالفت می‌کنم دقت کنید، آنها هم در میتینگ‌های خود و در توییتر با آن‌ها مقابله به مثل می‌کند.»

کتاب  آمریکا تحت لوای سوسیالیسم

من گفتم: «متداول‌ترین چیزی که از جمهوری‌خواهان می‌شنوم، این است که: ما در مورد خیلی چیزها با او موافق هستیم، ولی لطفاً او را از توییتر دور کنید. ولی به نظر من احمقانه است. من پیش خود می‌گویم، او را از توییتر دور کنیم و آن را به شما بدهیم؟ با توییتر می‌خواهید چکار کنید؟»

ترامپ گفت: «من در رسانه‌های اجتماعی به صد و چهل ملیون نفر دسترسی دارم. این مردم نمی‌دانند که بهترین راه من برای دستیابی به مردم است.» من گفتم: «بدون فیتلر کردن رسانه؟» او گفت: «دقیقاً.»

ما در اتاق بیضی حدود چهل و پنج دقیقه  از هند گرفته تا ونزوئلا و حتی کسانی که باید او را به موفقیت برسانند، حرف زدیم. چیزی که در این ملاقات ما را جذب کرد، صمیمیت و همدلی ترامپ بود.

او آن‌قدر که در رسانه نشان می‌دهد، خودخواه نیست. دخترم گفت: «مردم به من می‌گویند که سیاست‌های او ار دوست داریم ولی شخصیت او را نمی‌پسندیم. من به آن‌ها می‌گویم: من شخصیت او را دوست دارم. او به من انگیزه می‌دهد که به اعتقادات خودم پایبند باشم، حتی اگر به خاطر آن‌ها با من بدرفتاری شود.»

من به ترامپ یک توصیه کردم که بعد از دوران ریایست جمهوری خود انجام دهد. گفتم: «شما باید یک شبکه اخبار ایجاد کنید، نه یک فاکس نیوز یا  سی بی اس  یا  ان بی سی  دیگر، بلکه شبکه‌ای برای دسترسی به پنجاه میلیون نفر به جای پنج میلیون نفر.» او فکری کرد. من حدس می‌زنم زندگی او چطور خواهد بود اگر از شغل املاک بیرون آمده و به شغل اخبار وارد ‌شود. من گفتم: «شما جزء اندک افرادی هستید که در این کار موفق خواهید شد.»

در نهایت عکاس کاخ سفید از ما عکس گرفت. سپس همگی به باغ جنوبی کاخ سفید رفتیم. ترامپ سوار هلیکوپتر شخصی خود شد تا به یک میتینگ در کنتاکی برود. ما آن‌جا ایستادیم و این مبارز جسور برای اعاده دوباره عالی بودن کشور را بدرقه کردیم. وظیفه او از آن‌چه پیش روی ریگان بود، سنگین‌تر است.

ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر  کرده ایم.

برگرفته از کتاب آمریکا تحت لوای سوسیالیسم 

133000تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *