مروری بر کتاب خود کشف نشده
فناوری کاسته شده است؟ آیا شما شدیدا به جهانی شدن و هرآنچه که به آن مربوط می شود بدگمان هستید؟ آیا شما نگران آینده انسانیت دراین سیاره غارت شده و ازبین رفته هستید؟ کارل کاستاریونگ، دراین اثر نوآورانه، با استفاده از ساده ترین اصطلاحات ممکن، هر آنچه را که هر شخص، به عنوان یک فرد، باید برای مقابله با اوضاع جامعه کنونی انجام دهد توضیح می دهد.
آندرو ساموئل (استاد روانشناسی دانشگاه اسکس)
وضعیت اسف بار تمدن ما که به درستی توسط یونگ در کتاب ” انسان مدرن در جستجوی یک روح” تشخیص داده شد، در این اثر خود را به شکل یک تلاش کاملا فردی برای دستیابی به یکپارچگی اخلاقی و روحی برای مقابله با “روانشناسی جمع” * که حاصل از تعصب گرایی سیاسی، ماده گرایی علمی و موفقیت های پیروزمندانه فناوری در عرصه جهانی است، نشان می دهد. چرا که نهایتاً، این یک مشکل دینی و مشکل روانشناختی است که تنها با بکارگیری منفعلانه بعضی از عقاید دینی موجود حل شدنی نیست، بلکه حل شدن آن نیازمند پذیرش یک نگرش دینی غریزی و انرژی نمادین درونی است که همه ما بهواسطه نعمت انسانیت از آن برخورداریم. این اثر یکی از آثار بزرگ و در حین حال دست یافتنی یونگ می باشد.
وضعیت اسف بار فرد در جامعه کنونی
آینده با خود چه به ارمغان خواهد آورد؟ از زمان های خیلی دور که کسی خاطرش نیست این سوال نه همیشه به یک اندازه، اذهان انسان ها رو به خود مشغول کرده است. از نظر تاریخی، تنها در زمان بحران های زیست محیطی، سیاسی، اقتصادی و روحی است که دیدگان بشر با امیدی توام با نگرانی متوجه آینده می شود. پیش بینی ها، آرزوهای آرمان گرایانه و دیدگاه های مبتنی بر نابودی کامل جهان نیز به آن اضافه می گردند.
به عنوان مثال، ذهن او متوجه توقعات عصر امپراطوری سزار آگاستوس مبنی به ظهور مجدد هزار ساله مسیح در اوایل دوره مسیحیت می گردد یا تغییرات در حال و هوای جهان غرب که با پایان هزاره اول همزمان بود. امروز که به پایان هزاره دوم نزدیک تر می شویم مجددا در عصری زندگی می کنیم که مملو از عقاید مبتنی بر ویرانی کامل جهان است.
اهمیت آن شکاف که با نماد “پرده آهنین” شناخته می شود و انسانیت را به دو نیمه تقسیم کرده است، چیست؟ چه اتفاقی بر سر تمدن ما و به سر خود انسان خواهد افتاد اگر بمب های هیدروژنی شروع به انفجار کنند و یا اینکه تاریکی اخلاقی و روحی حاصل از استبداد دولت ها بر همه جای اروپا سایه افکند؟
دلیلی بر سبک شمردن این تهدید نداریم. در همه جای غرب اقلیت های شورشی وجود دارند، که در پناه انسان دوستی و حس عدالت خواهی ما، مشعل های آتش افروز خود را در دست گرفته اند و هیچ چیزی مانع گسترش عقاید آنها نیست مگر تعقل انقاد گرایانه، که تنها یک قشر نسبتاً باهوش و از نظر روانی در این مورد پایدار است. با این حال نباید در مورد قدرت این قشر اغراق کرد چرا که از کشوری به کشور دیگر و با توجه به خلق و خو و مزاج ملی آن کشور فرق می کند.
این قدرت درسطح منطقه به آموزش همگانی بستگی داشته و تحت تاثیر توزیع شدید عواملی که ماهیت سیاسی و اقتصادی دارند می باشد. اگر معیار ما همه پرسی باشد در یک تخمین خوشبینانه می توان حد بالای این قشر را حدود 40 درصد از رای دهندگان در نظر گرفت. اگر نظر بدبینانه تری هم نسبت به این موضوع داشته باشیم، غیر قابل توجیح نخواهد بود زیرا موهبت تعقل و تفکر انتقادگرایانه از ویژگی های بارز بشر نیست و حتی زمانی هم که هست ثابت کرده متزلزل و ناپایدار می باشد. در نتیجه هرچه بیشتر اینگونه باشد گروه های سیاسی بزرگ تر خواهند بود. جمع باعث می شود بینش و تفکری که هنوز در فرد امکان دارد له شود، آن دولت تسلیم ضعف زود گذرای خود شود. این لزوماً منتهی به ظلم در عقاید اصولی و فرمانبرداری افراد خواهد شد.
گفتکوی منطقی، با احتمال کمی موفقیت را تا زمانی می توان ادامه داد که میزان احساسات حاکم بر آن وضعیت خاص، از یک درجه حساس خاصی تجاوز نکند. اگر درجه احساسات از این سطح بالاتر رفت احتمال اینکه تعقل بتواند هیچگونه تاثیرگذاری داشته باشد از بین می رود و جای خود را به شعارها و رویاهای واهی خیال پردازانه می دهد.
به عبارتی دیگر می توان گفت یک نوع حالت تسخیر جمعی حاصل می گردد که به سرعت به اپیدمی روانی منجر می شود. در این حالت تمامی آن عواملی که وجود آنها فقط بخاطر ضد اجتماع بودنشان توجیح پذیر است تحت قانون تعقل به سطح می آیند. چنین افرادی به هیچ وجه جزء افراد خاص کمیاب محسوب نمی شوند که فقط آنها را می توان در زندان ها یا دیوانه خانه ها پیدا کرد.
در ازای هر مورد آشکار دیوانگی، طبق برآورد من حداقل 10 مورد نهفته وجود دارد که به ندرت به نقطه ظهور آشکار می رسند اما دیدگاه ها و رفتارهایشان، علیرغم ظاهر نرمال و طبیعی شان، تحت تاثیر محرک های ناآگاهانه آزاررسانی و انجام عکس آنچه که گفته می شود می باشد. البته، بنا به دلایل قابل فهم، هیچ گونه آمار پزشکی در مورد تعداد تکرار روان پریشی نهفته وجود ندارد. اما حتی اگر تعداد آنها 10 برابر هم کمتر از افراد روان پریش آشکار و مجرمین شناخته شده باشد، درصد نسبتا پایینی از جمعیتی که آنها به خود اختصاص می دهند بخاطر خطر عجیبی که اینگونه افراد دارند غیر قابل جبران است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.