مروری بر کتاب اسطوره سوفیا
در سده های نخست شکل گیری و گسترش الهیات مسیحی، اسطوره پردازی در خصوص شخصیت زنانه ی الهی به نام سوفیا مورد توجه برخی از متفکران آن جامعه قرار گرفت و آنها اقدام به ارائه ی دیدگاه های خود در این زمینه کرده و به بازخوانی الهیات مسیحی با توجه به این اسطوره که اساسا ریشه ای گنوسی دارد پرداختند. به نظر می رسد، مسئله ی وجود شرور و رنج بشر، بیش از هر موضوع دیگری توجه این افراد را به خود جلب کرده باشد. از آنجایی که ایشان نمی توانستند حکمت الهی را با وجود شرور در جهان جمع ببندند، ناچار حکمت را همچون یک شخصیت الهی از خدا تمایز بخشیده و جدایی این دو را سبب بروز ناآرامی و بی نظمی در جهان بیان کردند.
البته باید توجه داشت که این اسطوره پردازی به سرعت از سوی کلیسای رسمی محکوم شد و هیچگاه به طور جدی وارد بدنه ی اصلی الهیات مسیحی نگشت. در واقع، این اسطوره تنها از سوی مکاتب گنوسی مسیحی مورد توجه قرار گرفت و آباء کلیسا به شدت نسبت به این آموزگاران گنوسی موضع گرفته و ردیه هایی را برای مقابله با دیدگاه آنها نگاشتند. با این حال، همواره برخی از اندیشمندان به این اسطوره علاقه نشان داده و در جهت تفسیر آن با توجه به سنت مسیحی کوشش کردند. در دهه های اخیر نیز این اسطوره توجه متفکران و الهیدانان مسیحی فمینیست را به خود جلب نمود و ایشان در صدد احیای جایگاه زنان با توجه به این اسطوره برآمدند.
نکته ی جالب توجه در خصوص سوفیاپژوهی آنجاست که نمونه های مشابه این شخصیت اسطورهای را می توان در خداشناسی برخی ادیان دیگر نیز یافت. حکمت الهی در قالب شخصیتی زنانه، در سنت یهودی، بودایی، هندوئی، زرتشتی، مندائی و مانوی قابل ملاحظه است. این موضوع، نه تنها امکان بررسی تطبیقی را برای علاقمندان به مباحث دین پژوهی فراهم می آورد، بلکه فرصتی را برای پژوهشگران حوزه ی الهیات فمینیستی ایجاد می کند.
با این حال، اشاره به این مسئله ضروری است که حکمت زنانه ی الهی در برخی ادیان اساسا مطرح نشده است. برای مثال با اینکه باور به ایزدان متعدد در الهیات دین شینتو مشهود است، اما حکمت در قالب شخصیتی مردانه مطرح می شود. همچنین، در برخی ادیان مانند کنفسیسوس، حکمت اساسا یک امر انتزاعی تلقی شده و هیچگاه شکل شخصیتی الهی، چه زنانه و چه مردانه، را به خود نگرفته است. در اسلام نیز نمی توان نشانی از شخصیت زنانه الهی حکمت یافت و قرآن حکمت را دارای شخصیتی مجزا از الوهیت ندانسته است. بنابراین، هر آنچه در این کتاب درباره ی دین یا کتاب های مقدس مطرح می شود، شامل دین اسلام و کتاب قرآن نمی شود.
در کتاب پیشرو، ابتدا کوشش شده است که در فصل اول مختصری از پیشینه، روش و مباحث الهیات فمینیستی بیان شود و اهمیت پژوهش درباره ی این اسطوره در زمینه ی الهیات فمینیستی نمایان گردد. در فصل دوم، پس از بررسی پیشینه ی باور به حکمت زنانه الهی در سنت یهودی و تاثیرگذاری تفکر گنوسی بر این باور، اسطوره ی سوفیا در مکاتب گنوسی مسیحی مورد واکاوی قرار می گیرد. فصل سوم، به مباحثی که پیرامون این اسطوره قابل طرح هستند پرداخته می شود که این مباحث عبارتند از؛ جایگاه سوفیا در الهیات فمینیستی، سوفیا و مریم مجدلیه، سوفیا در اندیشه ی یونگ در مقام یک کهن الگو. در فصل پایانی نمونه های مشابه شخصیت الهی سوفیا در برخی ادیان دیگر به صورت تطبیقی مورد بررسی قرار گرفته اند.
در انتها، از اساتید بزرگوار گروه ادیان و عرفان در دانشگاه های الزهرا (س) و علوم و تحقیقات که در مقاطع مختلف و در مسیر دانش آموزی به پرورش علمی اینجانب پرداختند، بسیار سپاسگزارم. به ویژه لطف و زحمات استاد مهربان و دلسوزم خانم دکتر لیلا هوشنگی که بنده از راهنمایی های ایشان پیوسته بهره برده ام را بی نهایت ارج می نهم چرا که از شروع این پژوهش تاکنون با همراهی علمی و روشمند ایشان همواره دلگرم بوده ام. ایشان چه در مقام استاد راهنما در دوره ی کارشناسی ارشد و چه پس از آن و هنگام نگارش مقالات، هیچگاه از راهنمایی های راهگشا دریغ نمی کرده اند. در نهایت، از پدر و مادر عزیزم که از لحاظ روحی و در شرایط دشوار به حمایت و پشتیبانی از من پرداخته و با مشورت های صمیمانه ی خود در این مسیر مشوق من بوده اند، بسیار سپاسگزارم.
مقدمه دکتر لیلا هوشنگی
در حوزههای مختلف مربوط به مطالعات مسیحی، تاریخ صدر مسیحیت و مطالعهی آن در مقام دورهی شکلگیری و تاسیس از اهمیتی خاص برخوردار است. در این میان اثر کلاسیک رودلف بولتمان با نام مسیحیت اولیه عملا سیر مباحث را در باب این برهه تاریخی دگرگون ساخت. این متاْله برجستهی آلمانی با تجزیه و تحلیل عناصر یهودی و مولفههای فرهنگ یونانیمآبی نشان داد چگونه مسیحیت در سدههای نخست با وامگیری از دو دین و فرهنگ یهودی و هلنیستی، و سپس ترکیب و امتزاج عناصر آنها مراحل اولیه را طی کرده است. این تاثیر در قالب تفاسیری مختلف بود که از سوی افراد و گروهها و فرقههای گوناگون مطرح شده و آموزههای مسیحی را به مرور شکل بخشیده است.
در این میان، جایگاه برخی جریانها، مانند مسیحیان غیریهودی برجسته شد و نیز به مکاتب گنوسی که برخی پیروان آنها به تعالیم مسیحی روی آورده بودند، توجه ویژه شد. این جریان ها در آن دوران اولیه در شکلدهی و رشد و گسترش تفاسیر خاصی از مسیحیت نقشی بسیار مهم را بر عهده داشتهاند که از دید کلیسا و مورخان رسمی آن نادیده گرفته شده بود. از جمله مهمترین مکاتب گنوسی ( ضبط عربی آن غنوصیه) ، مانویت است که درباره آن بحثها بسیار مفصل است و البته پر از مناقشات که چه نحوه نسبتی میان تعالیم مانوی و مسیحی وجود داشته و اینها چه تعاملی با هم میتوانستند داشته باشند.
بدین سان، مطالعهی مکاتب گنوسی و نتایج حاصل از این تحقیقات به مرور بسیار پررنگ شد. شاید بتوان بدون اغراق مهمترین اثر در این حوزه را، اثر هانس یوناس، فیلسوف صاحب نظر و پر اثر آلمانی (متوفی ۱۹۹۳) با نام کیش گنوسی دانست. این تک نگاری در بسیاری از پژوهشها مورد استناد و ارجاع بوده است و این اثر اخیرا به فارسی نیز برگردانده شده است. یوناس در این کتاب به یونانیمآبی و فرهنگ آن، مکاتب گنوسی، مفاهیم کلیدی این مکاتب ،کیهانشناسی و نیز نظامهای فکری مهم گنوسی از جمله هرمسی، والنتینوس و شمعون مغ و جز آنها به نحوی جامع پرداخته است.
از سوی دیگر، با ظهور و رشد علوم انسانی جدید در اوایل قرن بیستم که بحث های مفصلی دربارهی فرهنگ و تمدن بشری با نگاهی امروزین و از چشم انسانشناسان دین مطرح و بسیار از آن استقبال شد، این نکتهی مهم رخ نمود. دین در جوامع کهن و سنتی، روح و جوهرهی فرهنگ است و دین نظام ارزشها و معیار تشخیص درست و نادرست و باید و نبایدها را در جامعه تعیین میکند. در این میانه از جمله آنانی که خواهان واکاوی مجدد در متون مقدس شدند و درصدد بازخوانی این متون از نگاهی نو برآمدند زنان بودند، یعنی نیمی از جمعیت بشر.
اینان طالب فهمی نو از متون مقدسی بودند که کلمه به کلمه، جمله به جمله و سطر به سطر آن طی سدهها و در فرهنگ های دینی مختلف تلاش شده بود در زمینه و بستری مبتنی بر نگاه و فهم مردان نوشته و فهمیده شود. پژوهشگران در الهیات زنانهنگر به خوانشی نو مبتنی بر متون مقدس معتبر دست زدند و در نتیجه به تجلی جلوههای زنانه در الوهیت و صفات الوهی و شاید از همه بیشتر در «حکمت الهی» پی بردند. شاهدیم در کتاب امثال عهد عتیق (۷: ۱- ۹) حکمت در قالب یک زن تجسد یافته است، به شکل مادری تلخ و تند مزاج تصویر شده که ردای آسمانی بر تن و در کوچه و خیابانها اعلام خطر میکند (چنان که هم اکنون در این شرایط بلاخیز و پر رنج کرونایی گویی او را به چشم دل میبینیم که در کوی و برزن سرآسیمه سرگردان است). این ها همه به برجسته شدن عنصر زنانه در آفرینش و قدرت داشتن وی بر خلق کردن، نیز تاکید بر مادرانگی و مهر و محبت فراگیری که رکن اصلی تداوم حیات انجامید.
اینگونه بازیابی عناصر مونث در دههی ۷۰ میلادی، در قالب حوزهی مطالعاتی با عنوان «سوفیاپژوهی» تعریف شده و استمرار یافت، زیرا «سوفیا» و اسطورههای قابل تطبیق با این ایزدبانو را میتوان در سنتهای دینی متعددی همچون دین هندوئی، بودائی، زرتشتی و مانوی پیگرفت. باری، با تمرکز بر سنتی ناشناخته یعنی مکاتب گنوسی و مکتوبات آنان و تفسیر بزرگان آنها وجهی مغفول را و از دیده به دور کشف شد و آنچه پیش روست حاصل تلاش مولف برای نمایاندن این مهم است.
حال با دسترس بودن این منابع کهن، در نگاهی نو مولف کتاب حاضر کوشیده است تا باروشی علمی به واکاوی آثار این بزرگان مکاتب گنوسی و عناصر زنانه آن بپردازد. در این زنانهنگری به نقش اجتماعی زنان توجه ویژه شده است، همچنین تاثیر و تاثر دو سویه این مکتوبات و متفکران گنوسی بر جایگاه زنان و نیز حضور موثر زنان بر گسترش این مکاتب پی گرفته شده است. از این جهت، این کتاب اثری مغتنم است و ارزشمند برای نشان دادن این که در سدههای نخست میلادی و شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص آن دوره چگونه می توان نقش زنان را در الهیات و تاریخ اجتماعی از نو بازخوانی کرد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.