مروری بر کتاب جامعه شناسی فراسوی جامعه ها
در این کتاب من قصد دارم مقولاتی را بپرورانم که همزمان با ورود ما به قرن بیست و یکم با جامعهشناسی بهعنوان یک رشته مرتبط خواهند بود. من در صدد ارائه یک مانیفست برای جامعهشناسی هستم که تحرکهای متنوع مربوط به افراد، ابژهها، تصاویر یا اطلاعات و مواد زائد یا زبالهها را توضیح میدهد؛ و نیز به شرح روابط پیچیده متقابل میان این تحرکهای مختلف و پیامدهای اجتماعی آنها میپردازد. از این رو عنوان فرعی کتاب بررسی تحرکها در قرن بیست و یکم و تبعات آن است.
من نشان میدهم چگونه چنین تحرکهایی موجب تحول در موضوع-محتوایتاریخی جامعهشناسی در غرب میشود. این جامعهشناسی بر جامعههای مجزا و بر ویژگیهای عمومی چنین جوامعی متمرکز بوده است. من به بررسی این مطلب میپردازم که چگونه توسعه “شبکهها و جریانهای” جهانی مختلف موجب زوال ساختارهای اجتماعی درونی میشود، این ساختارها عموماً در درون گفتمان جامعهشناسی برخوردار از قدرت باز تولید خودشان در نظر گرفته شدهاند.
من برداشت از امر اجتماعی بهعنوان امر مربوط به جامعه را در معرض پرسش قرار میدهم و نشان میدهم هر اندازه این برداشت در گذشته ارزشمند بوده است، در آینده و بهخصوص بهعنوان مفهوم سازمان دهنده در تحلیل جامعهشناختی ارزشی نخواهد داشت. من میکوشم دستور کار جدیدی برای جامعهشناسی ایجاد نمایم و مانیفستی برای باز تنظیم آن در مرحله “مابعد جامعهای” عرضه نمایم.
مفهوم جامعه در آینده بهخصوص از سوی نیروهای ملی قدرتمند و در راستای تعدیل، کنترل و اداره شبکه و جریانهای قدرتمند متنوع که حوزههای نفوذپذیر آنها را درمینوردد، بهکار گرفته خواهد شد. قواعد جدید مربوط به روش جامعهشناسی از سوی قدرتهای آشکارا در حال زوال جامعههای ملی به ناچار مورد پذیرش قرار میگیرند (خواه به واقع در یک جامعه جهانی زندگی کنیم یا نه)، زیرا این جامعهها بودهاند که تاکنون چارچوب اجتماعی برای مطالعه جامعهشناسانه را فراهم کرده بودند.
اگر جامعههای قدرتمند مجزا، دیگر وجود ندارند پس من میکوشم تا قوانین جدیدی برای روش مطالعه جامعهشناختی ایجاد نمایم که متناسب با شرایط جدید باشد. بهطور خاص من به شرح برخی دگرگونیهای اساسی میپردازم که متوجه “امر اجتماعی” هستند، بهخصوص آن تحرکهای متنوعی که از طریق معانی متعدد، جابجایی تصوری، حرکتهای تصاویر و اطلاعات، حرکتهای مجازی و واقعی، به لحاظ محتوایی موجب میشوند ساختار “امراجتماعی به مثابه جامعه” ، بدل به “امر اجتماعی به مثابه تحرک” شود.
در مقابل این مدعیات سه استدلال میتواند مطرح شود. اول آنکه گفته میشود جامعه هرگز مفهوم کلیدی در جامعهشناسی نبوده است بلکه مفهوم مزبور از خلال مفاهیم دیگری همچون کنش معنادار، عمل، کنش متقابل یا نظام جهانی شکل گرفته است. دوم آنکه ادعا میشود که جامعهها هنوز کلیتهایی قدرتمند هستند و این که دولت-ملتها قادر به برعهده گرفتن کارهای مهم، هم به لحاظ داخلی و هم در بعد خارجی به منظور تداوم بخشیدن به الگوهای رایج قدرت میباشند. سوم آن که استدلال میشود از آنجا که”جهانی شدن” موجب میشود جامعهشناسی مفهوم بنیادین جامعه را از دست بدهد و بدین ترتیب بهعنوان یک رشته علمی مجزا دچار زوال شود، لذا جامعهشناسی به هیچ طریقی نمیتواند جایگاه بایسته خود را بازیابد.
در مقابل این اظهارنظرها نشان داده شده است که جامعهشناسی در جوامع حاشیه آتلانتیک شمالی به شکل تاریخی پیرامون گفتمان “جامعه” و از این رو درحول ساختاریابیهای خاص تداوم بخش (همچون ادغام کارکردی، یا تضاد اجتماعی، یا زیربنا و روبنا) سازمان یافته است. این ساختاریابیهای جامعهگون بهوسیله تلقی کردن افراد به مثابه عضو یا شهروند یک جامعه ملی مشخص بودن و برخوردار از حقوق و وظایف شهروندی خاص که به لحاظ اجتماعی تضمین شدهاند، مقید شدهاند.
دوم آنکه تحرکها در مقیاس انبوه که در بردارنده تکنولوژیها و مقولات متفاوت میباشند، تواناییهای جامعه را دچار مشکل میسازد. من این موضوع را که چگونه و تا چه اندازه “حکومتمند شدگی اجتماعی” بهوسیله تحرکهای سازمان یافته بهوسیله زمانها وفضاهای به شکل پیچیده نظم یافته در معرض تردید قرار میگیرند را بررسی میکنم. تحلیل مزبور به این موضوع میپردازدکه آیا چنین تحرکهایی مرزهای اجتماعی و درجات و اشکال نفوذپذیریشان را تحلیل میبرد. درک و فهم چنین تحرکهایی روشن و ساده نیست و تا حدی نیازمند به کارگیری گونههای متنوعی از استعارههای مربوط به جابجایی و بهخصوص مربوط به شبکهها و جریانها است.
سوم آنکه این تحرکها که مرزهای جامعهای را مطابق الگوهای زمانی-فضایی جالب توجه نوین درمینوردد، امکان یک دستور کار اساسی جدید را برای جامعهشناسی فراهم میسازند. این دستورکار درباره تحرک است. در اینجا وضعیتی جالب وجود دارد. بخش عمده جامعهشناسی قرن بیستم مبتنی بر مطالعه تحرک شغلی، درآمدی، آموزشی و اجتماعی بوده است. مطابق برخی برداشتها، جامعهشناسی بریتانیایی این موضوع را مسلم فرض کرده است که بررسی نرخهای متفاوت تحرک صعودی و نزولی، درون نسلها و میان نسلها، مسئله مشخص فعالیت جامعهشناسانه است. لذا از یک نقطه نظر ممکن است گفته شود که جامعهشناسی همواره تحرک را به عنوان “کار اصلیاش” مدنظر داشته است. اما آنچه من بیان میکنم تفاوتهای متعددی با تصور قرن بیستمی از جامعهشناسی که حول تحرک اجتماعی مبتنی بر مفهوم جامعه سازمان یافته است، دارد.
به آشکارترین وجه تحرک به همان اندازه که به عنوان پدیداری جغرافیایی در نظرگرفته میشود، پدیدهای اجتماعی نیز بهحساب میآید. بخش عمدهای از ادبیات تحرک اجتماعی، جامعه را بهعنوان نمودی یک پارچه در نظر میگرفت و در لحاظ کردن تداخلهایش با امور جغرافیایی منطقه، شهر و مکان و با مقولات اجتماعی طبقه، جنسیت و قومیت ناکام بود. جامعهشناسی مهاجرت فصلی بهطور اتفاقی بهواسطه توجه بسیار محدود خود به مسئله تحرک در اینجا بسیار مفید واقع میشود.
به علاوه من علاقمند به جریانات انسانی در درون و البته و بهویژه فراتر از محدودههای سرزمینی هر جامعه هستم و این که چگونه این جریانات میتوانند به بسیاری از علائق در قلمرو کار، خانهسازی، لذت، مذهب، روابط خویشاوندی، کسب منفعت از روشهای مجرمانه، جستجوی پناهندگی سیاسی و موارد مشابه مرتبط شوند.
علاوه بر این، نه تنها افراد انسانی متحرکاند، بلکه مقولههای بسیار زیادی نیز وجود دارند که دارای تحرک میباشند. من نشان خواهم داد که توسعه اخیر جامعهشناسی در قلمرو یک “جامعهشناسی مقولات (ابژهها) ” نیازمند توجه بیشتر است و این که جریانات متفاوت مقولهها در دوسوی مرزهای جامعه و برخورد آنها با جریانات چندگانه افراد انسانی بسیار مهم هستند.
سرانجام اینکه تحرک غالباً به شکل افقی آن درک میگردد تا اینکه مطابق برداشتهای عمومی در ادبیات جامعهشناسی، تحرک به معنای عمودی آن مدنظر باشد. من سودمندی استعارههای افقی را بهعنوان مبنایی برای یک “جامعهشناسی بازپیکربندی شده” بیشتر توضیح میدهم.
ممکن است سوال شود که جامعهشناسی بهعنوان یک رشته علمی اساساً چرا باید به مطالعه این تحرکهای افقی بپردازد؟ آیا چنین توجهی دلالت بر یک علم اجتماعی/ فرهنگی/ سیاسی فرارشتهای ندارد که قضایا نقش ویژهای برای هر یک از رشتههای علمی مجزا باقی نمیگذارد؟
در واقع شاید خود صاحبان امور مسئول در مقابل این جریانات جهانی نیازی به هیچ شکلی از مطالعات دانشگاهی نخواهند داشت زیرا آنها میتوانند به نحوی غیر ارادی در اینباره که چه چیز در قلمرو خاصِِشان وجود دارد شناخت کسب کنند (یا آنها تصور برخورداری از چنین دانشی را دارند؟) و اینکه تصور میکنند خودشان میتوانند (ازطریق سازمانی یا بهواسطه دانشمندان اختصاصیشان) بهبررسی فرایندهای اساسی در این باره بپردازند. لذا میتوان پرسید چرا جامعهشناسی میتواند و باید به تحلیل این تحرکهای افقی بپردازد؟
اول آنکه دیگر رشتههای علم اجتماعی هر یک به اندازهای همچون عاملی برای اشکال بسیار شدید به هنجارسازی گفتمانی، کنترل و مراقبت عمل کردهاند که کاندیداهای ضعیفی برای چنین بازآرائی فرا رشتهای به حساب میآیند. در واقع نظریهها، روشها و دادهها میتوانند به معنی واقعی کلمه از چنین رشتههایی استخراج شوند زیرا آنها بسیار “اجتماعیاند” و به امور مورد توجه آن در جامعهشناسی اعتنایی ندارند.
دوم آنکه شکل یابی گفتمانی جامعهشناسی اغلب این ویژگیها را نشان میدهد: فقدان نسبی سلسله مراتب، تا حدی نظارت ناپذیر بودن، ناتوانی برای مقاومت در برابر حملات فکری، یک آگاهی در اینباره که همه اعمال انسانی بهنحو اجتماعی سازمان مییابند، توانایی تشخیص قدرتهای اجتماعی مربوط به مقولات و طبیعت، و یک آگاهی فزاینده در مورد فرایندهای فضایی و زمانی. در حالی که همه این ویژگیها همراه با هرگونه برداشتی مرتبط با مفهوم جامعه دچار اضمحلال میشود، جامعهشناسی احتمالاً میتواند یک دستور کار جدید را بسط دهد، دستور کاری برای رشتهای که از مفهوم محوری “جامعه” انسانی، رهایی یافته است. این جامعهشناسی ]نوین[ رشتهای است که در حول شبکهها، تحرک وامور سیال به شکل افقی سازمان مییابد.
در مابقی این فصل برداشتهای مختلف از جامعه و نقش سازنده آنها در توسعه تاریخی گفتمان جامعهشناسی توضیح داده میشود. چنین برداشتهایی از جامعه مرتبط با مطالعه درباره مرزها، تحرکها و حکومت است. من طیفی از راهها را مورد بحث قرار میدهم که از طریق آنها “جامعهشناسی تحرکها”، “جامعهشناسی امر اجتماعی بهعنوان جامعه” را متلاشی میسازد.
در فصل دوم من اهمیت استعارههای مختلف درباره امراجتماعی را توضیح میدهم و بهخصوص استعارههای متناسب برای توضیح تحرکهای مختلف را مدنظر قرار میدهم. من به بررسی استعارههایی چون شبکه وسیالات/ جریانها میپردازم و تقابل آنها با استعارههای منطقه وساختار که برای مفهوم جامعه حیاتی بودهاند را نشان میدهم. همچنین نکاتی درباره سازمان فضایی و زمانی شبکهها/ جریانها و نیز درباره پیامدهای پیچیده آنها برای آنچه به لحاظ تاریخی بهعنوان فرایندهای جامعهای نگریسته شده است بیان میگردد.
در فصل سوم من کاربستهای اجتماعی-فضایی تحرک را مورد توجه قرار میدهم. من به بررسی تحرک مادی و بهخصوص پیاده روی، سفر به وسیله قطار، رانندگی و سفر هوایی؛ اینکه تحرک مورد نظرموضوعاتی را از طریق تحرکها شکل میدهد که خودشان متحرک بهحساب میآیند؛ سفر تصوری از طریق رادیو و تلویزیون و اثرات آن در بازسازی حوزه عمومی؛ و سفر واقعی و ارتباطات آن با اجتماعات و تحرک مادی میپردازم. در هر یک از این موارد نشان داده میشود که ترکیبهای پیچیدهای از تحرک وجود دارند که از خلال تجمعهای انسانی، ماشینها و تکنولوژیها شکل مییابند.
موضوع اخیر، در فصل چهارم، جایی که نشان داده میشود که به منظور بررسی روابط میان انسانها و اشیاء ما نیازمند در نظر داشتن نقش حواس مختلف هستیم، رویکردی که در بخش اعظم جامعهشناسی مورد غفلت واقع شده است، بیشتر بسط داده میشود. تحلیل این حواس است که تحلیل جامعهشناسانه را تجسم میبخشد و ضرورت دارد این امر به شیوهای انجام پذیرد که این تحلیل جامعهشناختی را با فرایندهای فرهنگی بزرگ مقیاس مرتبط سازد. نشان داده میشود که “کنش ورزان” خاص متکی به حواس خاص هستند و این که تحرکها بهسوی مکانی و یا از مبدا یک مکان، همچنان متکی بر راههای حسی خاص میباشند. در فصل مزبور همچنین روابط در حال تحول میان حواس مختلف توضیح داده میشود.
فصل پنجم به موضوع زمان و بهخصوص طرح و نقد تمایز میان آنچه زمان اجتماعی و زمان طبیعی خوانده میشود اختصاص دارد. در آن فصل نشان داده میشود که ظاهرا زمان طبیعی مبتنی بر ساعت در واقع به شکل اجتماعی بهوجود میآید و با این همه نقشی قدرتمند درکنترل طبیعت ایفاء کرده است. بدین ترتیب توضیحاتی درباره زمان لحظهای که در تحرکهای مختلف وجود دارد و به نوبه خود در حال حرکت است، ارائه میگردد، این توضیحات مرتبط با ذخیره سازی لحظههای گذرای زمان هستند. نشان داده میشود پیامدهای اجتماعی این زمان لحظهای در مباحث جریان اصلی جامعهشناسی، بنیادین و همه جانبه است.
در فصل ششم توجه ما متمرکز بر ماهیت اقامت خواهد بود. در آنجا این نکته مورد بحث اصلی قرار میگیرد که زمانی که ما میگوییم مردم درون اجتماعات مشخص یا سازمان یافتهای زندگی میکنند ]یا اقامت میگزینند[ این بیان متضمن چه چیزی است و این که چگونه بیشتراشکال سکنی گزینی متکی بر شیوههای مختلف تحرک واقعی و تصوری هستند. توجه خاصی نیز به اجتماعات محلی، دستهها، دل بستگیهای جمعی، اجتماعات واقعی، ملتها و دیاسپوراها مبذول میگردد. استدلال میشود که مفهوم جامعهشناسی اجتماعات باید با سکنی گزینی و اقامتگاه جایگزین گردد تا اشکال متعددی از آن چه که دلالت بر تحرکهای متفاوت دارد را مدنظر قرار دهد.
در فصل هفتم نقدی درباره برداشتهای رایج از شهروندی مبتنی بر جامعه ملی، حقوق و وظایف محدود شدهای که این گونه شهروندی ایجاد میکند ارائه میگردد. همزمان توسعه اشکال متنوعی از حقوق و وظایف برآمده از تحرک، از جمله حقوق و وظایف مرتب بر شهروندی جهانوطنانه و جهانی، بهنحو فزایندهای حفظ یک مدل مبتنی بر جامعه درباره شهروندی را دشوار میگرداند. این گونه جدید شهروندی در قالب فعالیتها، ریسکها، حقوق و وظایف نوین مورد تحلیل قرار میگیرد، اموری که به فراسوی مرزهای ملی جداگانه راه مییابند. یک نقش مهم در این گونه شهروندی، بهوسیله شرمساری ایفاء میگردد. این امر زمانی رخ میدهد که حوزه عمومی به مرحله عام میانجیگرانه و تا حدی جهانی شده تحول مییابد.
در فصل آخر دستورکاری برای “جامعهشناسی فراسوی جامعهها” توسعه مییابد که بر حول تمایز سیاسی استعارههای باغبانی و شکاربانی سازمان یافته است. پیدایی شکاربانی مستلزم تجدیدنظر در ماهیت جامعه مدنی مبتنی بر تحرکها است. این امر متکی بر فهم این مهم است که چگونه دولتها بهنحوی فزاینده همچون “تنظیم کنندههای” این گونه تحرکها عمل میکنند، و چگونه باغبانی تمایز میان طبیعت و جامعه را از بین میبرد. همچنین سطح جهانی در حال پیدایشی توضیح داده میشود که دربردارنده ترکیبهای در حال حرکت، متقاطع و پیچیدهاند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.