عصر “کلاسیک”، که معمولاً آن را بر حسبِ عادت در برابرِ سرشتِ مدرن آلمانی قرارش میدهیم تا چه حد از هرگونه چشمپوشی و انکار جنگ به دور بوده است؛ و این موضوع را حتّی میتوان بهمیانجی نگرشِ ذهنی کسی همچون ژان پُل که از قضا به شکلی بسیار غمانگیزْ آرام و گوشهنشین است نیز فهمید.
جنگ مقدس
ژان پل جنگ را چنین نامید: “تقویتکنندۀ درمان بشریّت و فیالواقع آنچه بیش از آنکه پیروزی را برایت به ارمغان آورد، بیشتر باعث رَنجت میشود.” منظورِ وی این است که “تبِ پیروزی، بهتر از تب زندان در صلحی رخوتانگیز است”.
من میتوانم صفحات بیشماری را با اقاویل متفکّران بزرگانمان دربارۀ جنگ انباشته سازم که از قضا جملگیشان دارای لحن و صدایی واحداند. بالاخص، فلاسفهمان فیشتهها، شوپنهاورها، هگلها، هارتمانها و نیچهها.
فیالواقع اهمّیّتی ندارد که تا چه اندازه “نظامهای” ایشان از سایر جنبهها در تناقض با یکدیگر بوده است؛ زیرا قضاوت همگی ایشان پیرامون اثر تطهیرکننده و ترفیعدهندۀ جنگ، یکسان است. امّا چه نیازی به استناد بیشتر به براهینی از این دست است که خود را در خاطرِ همگان چنین ثبت کردهاند:
مقصودِ احساس و اندیشۀ آلمانیْ تقدیسِ جنگ است. تنها بواسطۀ آنچه فیشته آن را “جنگ واقعی” مینامد است که ملّتی کامل به جنبش در میآیند؛ جنگْ زادۀ ملّتی کامل است، و برای حفظِ و بقای کشورْ است که صورت میگیرد.
- تنها چنین جنگی که از انگیزههایی شریف برمیخیزد ممکن است در خود، واجد آن نیروی اخلاقی باشد که موجبات تشفی و تقویت ملّت را فراهم گرداند.
ما اهدافِ جنگ را نیز مقدّس میشماریم، و برخلافِ ملّتهای سوداگر از این اهداف برای حفاظت از متاعی بیارزش، سوءاستفاده نمیکنیم؛ و این موضوع، از احتراممان نسبت به ضرورتهای مقیّد کنندهای سرچشمه میگیرد که همانا عالیترین ابزارهای ریاضتی و تربیتی خدواند میباشند.
در هیچ کجا، تضادی که میان نظامیگری و سوداگری، میان جهانبینی قهرمانانه و سوداگر حاکم است، عیانتر از تضادی نیست که در نگرشهای اساساً متفاوت آنها نسبت به جنگْ ظاهر میشود.
در این زمینه: انسان و جنگ
برگرفته از کتاب: سوداگران و قهرمانان