تقابلهای دوگانه بدون تردید مفید و مصلحتآمیز هستند. دانیل چَندلر (که کتاب مهمی درباره نشانهشناسی نوشته است) میگوید «مردم حداقل از ادوار کلاسیک به ویژگی اصلی تقابلهای دوگانه باور داشتهاند» و عمل بر خلاف آن اگر نگوییم غیرممکن، دشوار است.
وانوسازی
پیتر البو نشان میدهد که «با توجه به ماهیت ذهن و وضعیت انسان، امیدی به رهایی از تقابلهای دوگانه وجود ندارد. بهنظر میرسد که اندیشه دوگانهانگار مسیر کمترین مقاومت برای نظام ادراکی، اندیشه، و ساختارهای زبانی باشد.
- ممکن است ساختار بدنهای ما و جایگیری ما در واقعیت پدیداری باعث گرایش ما به دیدن چیزها بر اساس تقابلهای دوگانه شود».
و ارسطو استدلال کرد که اصل عدم تناقض – این واقعیت است که فکر کردن یا گفتن اینکه چیزی هم هست و هم نیست، غیر ممکن است – انکارناپذیرترین همه اصول است و بنابراین فراتر از هرگونه اثبات احتمالی یا اشتقاق منطقی است.
- برغم این واقعیت که این تقابلهای دوگانه هم مصلحتآمیز و هم یک اصل بهظاهر اجتنابناپذیر اندیشه و زبان هستند، اما مشکلاتی وجود دارد.
نخست، تقابلهای دوگانه باعث محدود شدن دانایی و گفتار ما درباره جهان و تجربیات خودمان میشود. دلیلش این است که تقابلها چیزها را بهسمت افراط سوق میدهند. در این حالت یا این یا آن، فرض گرفتهمیشود که هر پدیده معینی قابلتقلیل به ایکس یا قطب مقابل آن، غیر ایکس است.
اگرچه این نوع انحصار کارکردپذیری و جذابیت منطقی خاصی دارد، اما اغلب کاملاً با پیچیدگی و ضرورت چیزهای واقعی جور در نمیآید. برای مثال، تلاشهای اخیر برای ارائه توصیفهای دقیقتر از هویت شخصی، در برابر محدودیتهای ایجاد شده بوسیله مثلاً دوگانه جنسیتی انحصاری مرد/زن مقاومت میکنند.
بههمین دلیل است که بهنظر میرسد تقابلهای دوگانه اغلب قادر به بازنمایی دقیق یا بهتصویر کشیدن تجربیات غنی واقعیت تجربی نیستند، واقعیتی که بهنظر میرسد همواره تقسیم ساده به یکی از دو گزینه را پیچیده میکند.
بههمین دلیل است که ما عموماً نسبت به «دوگانگیهای کاذب» – تجزیه واقعیت پیچیده به یک تمایز ساده یا این یا آن – انتقاد داریم. بنابراین، دلایل هستیشناختی و معرفتشناختی برای زیر سؤال بردن هژمونی تقابلهای دوگانه و محدودیتهای تحمیلی از سوی آنها وجود دارد.
در این زمینه: دریدا پدر وانوسازی نیست
برگرفته از کتاب: وانوسازی