فلسفه در روشنگری آلمانی را درنهایت فقط مفهوم فلسفه در روشنگری آلمانی - نشر پیله

مفهوم فلسفه در روشنگری آلمانی

کتاب امید به عقل
Rate this post

مفهوم فلسفه در روشنگری آلمانی را درنهایت فقط در پس‌زمینه‌ی بحث‌ها درباره‌ی فلسفه، در قرن هفدهم میلادی، می‌توان درک کرد، بحث‌هایی که در آن‌ها بار دیگر موضوع نقش فلسفه در مذهب مطرح بود.

روشنگری آلمانی

اندیشه چه نوع و چه درجه‌ای از «خودبسندگی» را می‌توانست یا می‌بایست در برابر اعتقاد مطالبه کند؟ نبردهای گسترده بر سر اعتقاد در ابتدا به‌وضوح آزادی عمل اندکی برای فلسفه که اندیشه‌ی آزادی بود باقی گذاشتند و اراده‌ی «خودبیانگریِ» فلسفه صرفاً محتاطانه در برخی مکان‌ها بروز نکرد. با این حال قبل از روشنگری نیز گرایش‌های خاصی به رهایش یا بازگرداندن فلسفه وجود داشت، مثلاً در تلاش برای حفظ بی‌طرفی فرقه‌ای.

گوتفرید لایبنیتس به‌قدری مستقل است که دقیقاً با توجه به هماهنگی بین اعتقاد و اندیشه، مسئله‌ای که برای وی همچنان بسیار حائز اهمیت است، بر خودمختاریِ نسبی اندیشه تأکید می‌کند. با وجود این گام بزرگ (اما نه‌چندان قاطع) به سوی «خودفرمانیِ» فلسفه با روشنگری و از طریق کریستیان تومازیوس، کریستیان ولف و پیروان آن‌ها اتفاق افتاد. به‌ویژه پیروان تومازیوس و ولف که بیشتر فیلسوفانی جوان بودند، برای مسئله‌ی فهم فلسفه یک دوران از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، چون آن‌ها به‌صورت وابسته‌تری «روح زمان» را منعکس می‌کردند.

به همین دلیل آن‌ها می‌بایست در اینجا به دلیل ناشناخته بودن (برخلاف بنیانگذاران روشنگری) با جزئیات بیشتری بحث کنند، درحالی‌که به نظریات و برداشت‌های کریستیان تومازیوس، کریستیان ولف و دیگران نیز در اینجا به‌صورت خلاصه اشاره می‌شود.

با این حال نمی‌توان به مفهوم فلسفه نزد حامیان کریستیان تومازیوس و کریستیان ولف و همچنین نزد التقاطی‌ها و فیلسوفان عامه‌پسند، بدون تلاشی مفهومی یا مفهومی-تاریخی پرداخت، چون از منظر امروزی شکل‌های گوناگونِ تأملات آن‌ها درباره‌ی ماهیت فلسفه، در زیر ردای خاکستریِ یک فلسفه تعلیمی خشک، یعنی در زیر انبوهی از تعاریف بسیار مختصر و یکسان از مفاهیم، پنهان می‌شوند.

در این گونه‌های به ظاهر یکنواخت درباره‌ی یک موضوع (کسب و کار تو واقعاً چیست، سقراط؟) عناصر قدیمی و جدید به طور طبیعی با هم تلفیق می‌شوند. با این حال به نظر می‌رسد تعداد تأکیدات محدود باشد و در‌نهایت می‌بایست رابطه‌ی وحدت‌بخش با موضوع حفظ شود. به همان میزان که فیلسوفان با یکدیگر تناقض و اختلاف دارند، به‌نوعی به نظر می‌رسد که همه‌ی آن‌ها حرف یکسانی را می‌گویند و نظر یکسانی دارند.

به همین دلیل این پرسش مطرح می‌شود که آیا در این آشفتگی یا به عبارت بهتر در این یکنواختی، ملودی اساسیِ فلسفه‌ی قرن هجدهم تشخیص داده شده است، آیا درک فلسفه در عصر روشنگری (حتی اگر فلسفه دقیقاً روشنگری تعریف نشود) مثلاً در مفهوم یک عقل‌گراییِ عملی، نمایانگر یک دوران نیست.

آیا ثبات و انسجام خاصی در تلاش برای نزدیک شدن به پاسخِ پرسش درباره‌ی ماهیت فلسفه وجود دارد؟ آیا فلسفه‌ی روشنگری، هنگامی که قصد دارد خود را معین کند، در ابتدا با مجموعه‌ای از مشکلات مواجه می‌شود؟ آیا ممکن است حتی امکان «خودتأملی» یک اندیشه‌ی آزاد با در نظر گرفتن مذهب و علم، همان امکانی باشد که درباره‌ی «خودتعیینیِ» فلسفه روشنگری مطرح است؟

در این زمینه: آلمان مذهبی در مقابل روشنگری

برگرفته از کتاب امید به عقل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *