کلیسا (چه کاتولیک و چه پروتستان) تهدیدی خاص برای هر دو نظام ناسیونال سوسیالیست و مارکسیست-لنینیست محسوب میشد، زیرا جهانبینی و منبع اقتداری کاملاً خارج از چارچوب آنها داشت و ازاینرو بسیار به چشم میآمد. کلیساهای بزرگ و کهن را نمیتوان نادیده گرفت.
نازی ها و کلیسا
اعتقاد گسترده به خدا پیش از هر دو نظام وجود داشت و خداوند متعال هنوز پیروانی داشت که گاهی وفاداری مذهبی خود را بالاتر از وفاداریشان بهنظام سیاسی حاکم میدانستند. هر دو این نظامها میدانستند که نمیتوانند بهزور کلیسا را به طور کامل ریشهکن کنند، اما نمیتوانستند بهراحتی با نهادی که خارج از چتر عقیدۀ متعارف و حاکم قرار میگیرد کنار بیایند.
برخلاف مارکسیستها، نازیها مدعی ترویج و دفاع از دین بودند. آنها بهجای حذف دین به دنبال همدستی با آن بودند. هیتلر در سخنرانیهای اصلیاش اشارههای مؤدبانهای به خدا میکرد. مرامنامۀ نازیها به حمایت حزب از «مسیحیت مثبت» متعهد بود.
ناسیونال سوسیالیسم ایدههای روشنی در مورد چگونگی به نمایش گذاشتن مسیحیت مثبت داشت. کلیسا نباید چیزی دربارۀ سیاست بگوید، فعالیتهایش را صرفاً به قلمرو معنوی محدود کند و دعاوی معنوی مسیحیت به طور کامل از فعالیتهای سکولار مؤمنان جدا باشد.
- هیتلر در سال 1933 گفت: «ادیان و کلیساها آزادی خود را حفظ خواهند کرد. اما ما متصدی سیاست هستیم.» یک تمهید معمول نازیها در سال 1935 چنین بود: «شرکت همۀ انجمنهای جوانان کاتولیک در کل ایالت پروس در فعالیتهایی که ماهیت صرفاً مذهبی نداشتند، ممنوع است.
بهویژه، جوانان کاتولیک دیگر نباید لباسهای متحدالشکل بپوشند یا لباسی که هرگونه شباهتی به آن داشته باشد؛ نباید سنجاقسینه یا مدالهایی را درملأعام بر لباس خود بیاویزند که آنها را با انجمنهای کاتولیک پیوند میدهد و همچنین نباید بیرقها و پارچهنوشتههای کاتولیک را به نمایش بگذارند. آنها از رفتن به راهپیمایی یا پیادهروی طولانی، اردوزدن و شرکت در فعالیتهای ورزشی سازماندهی شده از هر نوع منع میشوند.» با سازمانهای پروتستان نیز رفتاری مشابه شد.
قرار بود فعالیت مذهبی قابلقبول در پشت دیوارهای کلیسا پنهان شود و غیر از حاضران از چشم همه پنهان بماند. نازیها پیوسته از «روحانیت سیاسی» و هرگونه دخالت کلیسا در فعالیتهایی که به معنای واقعی کلمه کلیسایی نبود شکایت میکردند.
- تعداد زیادی از مسیحیان در دوران رایش سوم زندانی و گاه کشته شدند. اساساً نازیها منکر جایگاه کلیسا بهمثابه سازمانی دارای جهانبینی بودند. حزب نازی میتوانست دربارۀ همه چیز صحبت کرده و کلیسا قرار بود فعالیت خود را به امور «صرفاً معنوی» محدود کند.
سرویس امنیتی اساس در طول جنگ بهدقت مراقب کلیسا بود و بهویژه تلاشهای آن را برای فراتر رفتن از نقش «مناسب» خود تحتنظر داشت. برای مثال کاتولیکها در یکشنبۀ تثلیث ماه مه 1940 یک «جشن ایمان» سراسری برای جوانان ترتیب دادند.
سرویس امنیتی اساس گزارش داد که اسقف فولدا گفته بود ایمان مسیحی «باارزشتر از هر جهانبینی» است. اگرچه کاتولیکها از لفاظیهای آشکارا خصمانه اجتناب کرده بودند، اما اعضای کلیسا و نازیها در مورد معنای سخنان اسقف فولدا هیچ شکی نداشتند.
هدف نازیها این بود که کلیسا را تاحدامکان از چشم همه پنهان کند و آن را که تشکیلاتی جایگزین دارای جهانبینی قدرتمند و فراگیر است حذف کند. خبرنامهای در سال 1942 برای دستاندرکاران پروپاگاندا به سخنرانان حزب دستور داد تا از پرداختن به مسائل دینی در جلسات عمومی کاملاً پرهیز کنند: «مشکلات مربوط به امور دینی بیشتر از همه در جایی ظاهر شده است که سخنرانان عنان اختیار از کف میدهند و به بحث در مورد چنین موضوعاتی سوق پیدا میکنند.
- این همان چیزی است که کلیسا میخواهد: به راهافتادن بحثی عمومی.» ارگانهای دولتی بهدقت مراقب کلیسا بودند و هنگامی که نظارت کافی نبود نگران میشدند.
بهعنوانمثال پروندههای حزب مربوط به منطقۀ بادن گلایه داشتند که هر چه مردم بیشتر در کلیسا وقت بگذرانند، کمتر با حزب ارتباط برقرار میکنند و بسیاری از جلسات پشت «درهای بسته» کاتولیکها برگزار میشود، جایی که هیچکس در مورد آنچه گفته میشود گزارش نمیدهد و امکان نفوذ به آن وجود ندارد.
در این زمینه: پروپاگاندا و کلیسا
برگرفته از کتاب: کمرهای خم شده