انسان مذهبی
انسان مذهبی تا آنجا که میتواند قضاوت کند، مستقیما تحت تآثیر عکسالعمل حس ناآگاهی قرار میگیرد. در نتیجه او این را عملکرد وجدان می نامد.
اما از آنجایی که همان پیشزمینههای روانی، عکسالعملهایی را موجب میشوند که با عکسالعملهای اخلاقـی فرق دارند. فرد مذهبی وجدان خود را برحسب استانداردهای اخلاقی سنتی و بنابراین با یک معیار ارزش جمعی میسنجد. تلاشی که در آن به شدت از طرف کلیسایش مورد حمایت واقع میشود.
تا آنجایی که فرد بتواند کاملاً اعتقادات سنتی خود را حفظ کند و شرایط زمان او مستلزم تاکید قوی تر به اختیار فرد نباشد، میتواند از وضعیت موجود خوشنود باشد.
اما زمانی که انسان دنیابین که تحت تاثیر عوامل بیرونی قرار گرفته و عقاید مذهبی خود را از دست داده است به صورت جمع ظاهر میگردد، وضعیت به شدت تغییر پیدا میکند. همان طوری که وضعیت کنونی چنین است.
بنابراین انسان مذهبی وادار به گرفتن حالت توافقی شده و مجبور میشود در مورد پایههای اعتقاد خود از خود سوال و جواب نماید. او دیگر پایبند قدرت عظیم وسوسه انگیز نظرعموم نیست و از روی تیزهوشی از قدرت رو به کاهش کلیسا و از عدم ثبات فرضیه های متعصب گرانه آن آگاه است.
کلیسا برای تقابل با این مسئله مردم را دعوت به ایمان بیشتر می نماید گویی که این موهبت خدا به نیت خوب افراد و لذت آنها بستگی دارد. اما جایگاه ایمان، ضمیرخود آگاه نیست بلکه تجربه ی خود انگیخته دینی می باشد که ایمان فرد را به رابطه بلاواسطه با خداوند تبدیل می سازد.
اینجا ما باید از خود بپرسیم: آیا من هیچ تجربه ی دینی و ارتباط بلاواسطه با خداوند و درنتیجه یقینی که مرا به عنوان فرد از گم شدن در جمعیت حفظ نماید را دارم؟
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب خود کشف نشده