ستایش آسودگی، ساحت دیگری از تصمیم ما برای زیستن تام و تمام در این جهان است. با این حال انسان در اینجا با نوعی ناهنجاری مواجه میشود؛ سیاستِ زیستن تام و تمام در این جهان و الغای هر گونه آمد و شد با جهان دیگری که قابل “اثبات” نیست، توجه انسان را کاملاً به موقتی بودن معطوف کرده و بدین ترتیب، کارایی واقعی او را کاهش میدهد.
آسودگی
ایبسا ما احساس رضایت کنیم که محکوم شدهایم تا هنر والا نیافرینیم و جشن زندگی را به تماشا ننشینیم، اما چه میشد اگر به ما نشان میدادند که اعتیاد به آسودگی، مغایر با بقای ما است؟ این داستان تازهای نیست؛ سرنوشت شوم حیوانات چاق و فربهای که توسط حیوانات لاغر و گرسنه شکار میشوند، تمثیل تجربی آشنایی را در مقابل ما قرار میدهد. ضرورتی ندارد که روزگار انحطاط رم را بررسی کنیم،
هرچند که شاید مثال درخوری باشد؛ به جای آن بیایید تا مشکل را در ذات خود ببینیم و بپرسیم که آیا ستایش آسودگی لزوماً نتیجهی از میان رفتن باور به ایدهها و در ادامه نومیدی اجتماعی نیست. این واقعیتی حائز اهمیت است که ستایش آسودگی از طبقهی متوسط نشأت گرفته، طبقهای که به بیان نیچه، چهبسا حتی در فضیلت نیز میانهرو باشد.
پس از آنکه مردم ایدئالها را نفی کردند، مانند حیوانی که به ضرب تازیانه حرکت میکند، به هر تحریک تمایلات پاسخ میدهند، اما به دلایلی که پیشتر ذکر شده، این امر جایگزین کار نظاممندی نمیشود که در جهت غایتی فراشخصی قرار دارد. پراگماتیک شدن موجب میشود تا مردم توان اثرگذاری خود را از دست بدهند.
دوتوکویل این موضوع را به خوبی بیان میکند و هشدار میدهد که آثار ایدئالهای مختلف اجتماعی را مورد اعتنا قرار دهیم: “در دوران ایمان، غایت نهایی زندگی در فراسوی زندگی قرار میگرفت. بنابراین، انسان در آن دوران به صورت طبیعی و تقریباً غیرارادی خود را عادت میداد تا برای سالهای طولانی به ابژهای ثابت خیره بماند و پیوسته بدان رو کند؛ و او از رهگذر مراجع نامحسوسی میآموخت که تمایلات ناچیز و گذرای متعدد خود را سرکوب کند تا بتواند آن میل والا و پایداری را که او را تسخیر کرده، هرچه بهتر ارضا کند. … این توضیح میدهد که چرا ملتهای مذهبی غالباً به دستاوردهایی پایدار دست یافتهاند؛ آنان فقط به جهان دیگر میاندیشیدند، و فهمیده بودند که راز بزرگ موفقیت در همین اندیشه نهفته است.”
در این زمینه: جهان علم و عقلانیت
برگرفته از کتاب ایده ها پیامد دارند

