بیداری با خوانش پرندگان
با خوانش پرندگان شاد بیدار می شوم پرتویی از آفتاب از پنجره به من مینگرد. تلاش خستگی ناپذیر برای تحریک روحیه خوب هنوز کارساز نیست. پتو را با قاطعیت دور میزنم و خودم را برای انجام وظیفه پیش روی خودم آماده میکنم. لیزی سفرهای میانه صبح خود را طوری تنظیم کرد تا همزمان با شرایط بهینه روشنایی باشد. بر اساس موقعیت فعلی خورشید، زمان آن رسیده است.
هنوز در مورد اوضاع با او صحبت نکردهام اما می خواهم این کار را انجام دهم، موارد مهم دیگری برای مقابله با آنها وجود دارد. باز گرداندن دفترچه طراحی جک هدف اصلی بازدید من است، اما چیزهای بیشتری از آن وجود دارد. او باید در تعامل با نوجوانان دوز سالم از آنچه به معنی بزرگسالی است را رعایت کند. میتوانم رانندگی کنم اما به جای آن قدم می زنم. آیا باید خودم را ناراحت جلوه دهم یا خودم را آرام کنم؟ من مطمئن نیستم که چه فایده ای خواهد داشت. با تمرکز بر افکارم متوجه سلام و احوالپرسی دوستانه دیگران نمیشوم تا اینکه از من می گذرند. سؤالاتی را که در سرم وجود دارد دوباره تکرار می کنم.
چرا به من نگفتی؟ چه فکری کردی؟ چه چیزهای دیگری مخفی هستید؟ آیا تصور کردم . . همه چی؟
من یک فرد بالغ، مسئول نگهداری و امنیت لیزی هستم. باید حواسم به حوادث اطرافم باشد. بعد از اینکه گاردم را رها کردم، به همان اندازه که از جک عصبانی هستم از دست خودم هم عصبانی هستم. تمام سوالات من بدیهیات است، من انتظار جواب ندارم. فقط میخواهم وقتی او مرا میبیند، نگاه غافلگیرانه روی چهره او را بخوانم. این روش من برای دانستن اینکه آیا بخشی از این ارتباط درک شده تاکنون واقعی بوده است یا خیر.
من قبل از تحقق افکارم به پل میرسم او اینجا نیست. او میداند؟ آیا اکنون او سعی دارد از من دوری کند؟ چشم اندازی که که لیزی نقاشی میکرد من به یاد میآورم. در حالی که نور آفتاب اول صبح از میان درختان به او نگاه میکند، نگاهی به ساختار سنگ میاندازد. میدانم کجا باید بروم. پیاده رو کوچکی که در امتداد آن قرار دارد، یک مسیر پیاده روی را به سمت بالا تا مسیر پایین رودخانه ادامه میدهد. بطور آزمایشی در اطراف ریشه ها و سنگ ها قدم میزنم که مرا از انجام کارهایی که باید انجام دهم بازمیدارد. او بر روی یک کنده نشسته است، زانوهایش با یک طرح جدید در آغوشش به سمت بدنش کشیده شده و چیزی را از حافظه بیرون میکشد. تمرکز میکنم، کلر اینها افکاری هستند که شما را برای شروع به این وضعیت تبدیل کرده است.
کفشهایم را در امتداد مسیر میچرخانم و اجازه میدهم که تغییر خاکی حضور من را اعلام کند. او پوزخند میزند، هرگز از طرح خود بلند نمیشود. “آیا بیشتر از آن هلوهای خوشمزه برای من آورده اید؟”
بنابراین این جایی است که آنها می روند. “نه، اما چیز دیگری را آورده ام که به نظر میرسد اشتباهی جا گذاشتهاید.”
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب بازگشت به خانه