صنعت
هر فرهنگ عالی، نوعی تراژدی است. کُل تاریخ بشریت، تراژیک است.
اما حُرمتشکنی و فاجعه فاوستی، بزرگتر از تمام دیگران است، بزرگتر از هر آنچه آیسخولوس یا شکسپیر تصور کردند.
مخلوقْ علیه خالقِ خود قیام میکند.
روزگاری بود که بشرِ متعلق به عالَمِ صغیر با طبیعت مبارزه میکرد؛ و اینک، ماشین متعلق به عالم صغیر، علیه انسان نوردیک قیام میکند.
اَربابِ جهان، بَردهی ماشینی میشود که او- و همهی ما- را- دانسته یا نَدانسته- وامیدارد که مسیر آن را دنبال کنیم. پیروزمَندی که سقوط کرده، به وسیله گروهی خَشمناک، کشان کشان به جانب مرگ بُرده میشود.
در آغاز قرن بیستم، “جهان” در این سیاره کوچک، اینگونه به نظر میرسد:
گروهی از ملل برخوردار از خونی نوردیک، تحت رهبری بریتانیاییها، آلمانیها، فرانسویان و آمریکائیان، لگامدار شرایط هستند.
قدرتِ سیاسی آنان، به ثروتشان وابسته است؛ و ثروتِ ایشان، قدرت صنعتی آنان را تشکیل میدهد.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب بشر و تکنیک افاداتی من باب فلسفه حیات