اشپنگلر عمیقاً متأثر از پیش‌پندار نیچه دربارۀ تراژدی است اشپنگلر و تراژدی نیچه - نشر پیله

اشپنگلر و تراژدی نیچه

کتاب بشر و تکنیک
Rate this post

اشپنگلر و نیچه

اشپنگلر عمیقاً متأثر از پیش‌پندار نیچه دربارۀ تراژدی است که آن را به منزلۀ پَرده‌برداری تدریجی از سرنوشتی بی‌رَحْم تلقی می‌کرد که نسبت به رنج فردْ بی‌تفاوت است.

او، این پیش‌پندار را اصلاح کرده، و به نَحوی به‌ کار می‌برد که با اظهارات غیرمستقیم شخص وی دربارۀ خِردِ فراتاریخی- حلول کرده در فیلسوفْ هنرمند تمدنی واپَس- متناسب شود. و این فیلسوفْ هنرمند، کسی است که برای نخستین بار در تاریخ مربوط به تمدن‌های بشری، قادر است این تمدن‌ها را به منزلۀ نمادهای کشمکش بی‌وقفه در راستای حصول برتری سیاسی و فرهنگی در بازه‌ زمانی محدودِ موجودات زنده درک کند.

به علاوه، در همین زمینۀ افکار الهام گرفتۀ نیچه از یونانیان در مورد وضعِ بشر است که باید اصرارِ اشپنگلر مبنی بر آنکه «انسان حقیقتاً برخوردار از ارادۀ آزاد است، اما در واقعیتْ انتخابی ندارد» را جای داد.

البته انتخابْ وجود دارد، اما گزینه‌ای است که به تراژدی مُنجر می‌شود- و به معنای اِلزام فرد به قربانی کردن هر آنچه از ایده‌آل و هدف آناکرونیستی شخصی است که او همچنان در محرابِ تمدن دنبال می‌کند.

این دیگری شاید آسایش و اِیمن‌داشت را برایِ او به ارمغان آورد؛ لیکن این آسایش و ایمن‌داشتْ اساساً به بهایِ تلقی بی‌ربطی تاریخی وی خواهد بود. به این ترتیب، تاریخ همواره توسط فاتحین نوشته می‌شود، و معیاری نهایی می‌گردد که به وسیله آن، زندگی فَردْ فردِ انسان‌ها سنجش ‌شده، و اهمیّت نسبی آن- اینک و در آینده- به آن معیارْ اسناد می‌شود.

ناگفته نَماند که چنین تعریفِ شَرعی و مُبتنی بر سَرنوشت‌باوری دربارۀ معنای حیات- چه از نظر سیاسی و چه از جنبه معنوی- با ایده‌آل اجتماعی لذت‌گر‌ایی نظیر حُکمِ شرم‌آورِ “مُنتهای شادی برای اکثریت مردم”- که از سویِ فیلسوفان فایده‌گرای آنگلوساکسون، چون آدام اسمیت و اعقابِ وی ترویج می‌شد- کاملاً در تضاد است.

از نظر اشپنگلر، این نوع عمل‌گرایی انگلیسی به منزلۀ یکی از نمونه‌های بسیارِ روح شهری در عصر تمدن به کار می‌رود- یعنی، سریع، باهوش، خداناباور، سطحی، از نظر احساسی کَم‌اهمیّت و ناموقرانه. اشپنگلر، برای مقابله با این ایدئولوژی لیبرال- که دموکراتیزاسیون توده‌ها و شیفتگی مُداوم آنها به سرگرمی و لذات جسمانی را هدفگیری می‌کند- به پیش‌الگوی قهرمان کلاسیک- هر چند در ظاهر تکنولوژی (فناوری) مُدرن- مُتوسل می‌شود.

 ما در اینجا مجدداً شاهد هستیم که او در مخالفتِ کامل با مارکس است که اصرار داشت که تاریخ آنگاه به پایان می‌رسد که بشریتْ آراستن خود به جامه‌های تاریخی و اجرای دوباره اسطوره‌های آغازین خود را متوقف می‌کند.

تحلیل‌های مارکس از این لحاظ، مفهوم مُدرن “پایان تاریخ” را به وجود می‌آورند که از سوی نویسندگان لیبرالِ اواخر قرن بیستم- نظیر فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتینگتون- بحث گردیده، و با شرایط معاصر وفق داده شده‌اند.

بالعکس از نظر اشپنگلر، مادامی بشر وجود خواهد داشت که تاریخ وجود دارد. پس هر گاه نوشتن تاریخ متوقف شود، انسان‌ها در جایگاه موجودات فرهنگی از میان خواهند رفت؛ زیرا اسطوره و اسطوره‌سازی، هسته اصلی معنویتِ بشر و بالتبعْ تاریخ هستند.

برگرفته از کتاب بشر و تکنیک

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *