مقاله اسپیواک مستقیماً با اندیشههای فیلسوفان پساساختاری و تحقیق گروه مطالعات فرودستان درگیر است. روشهای او شبیه روشهای مورخان فرهنگی است، از این حیث که او به خوانش متون فرهنگی میپردازد تا نشان دهد که آنها چگونه از ایدئولوژی استعماری حمایت میکنند – اما او با جنبههایی از این مکاتب فکری هم مخالفت میکند.
اسپیواک
او از پساساختارگرایان فرانسوی مانند ژیل دلوز (اندیشمند علاقهمند به مسائل هویت) و میشل فوکو بهخاطر دستکم گرفتن نقش خود به عنوان دانشگاهیان در حفظ ساختارهای قدرت سرکوبگر انتقاد میکند.
- این امر با توجه به شهرت این افراد در مقام روشنفکران چپ رادیکال که مشابه همین انتقادات را از دیگران داشتهاند شاید تعجبآور باشد.
پرسش او این است که آیا سیاستهای طراحیشده برای کمک به گروههای تحتسلطه در غرب – بهعنوان مثال طبقه کارگر – برای فرودستان در مستعمرات سابق هم مناسب است، و تردید دارد که روشنفکران بتوانند بازنمایی عادلانه درباره اجتماعات بی صدا داشته باشند.
- گروه مطالعات فرودستان هم مورد انتقاد او قرار میگیرند. در روایت اسپیواک، روششناسی گروه در دو مورد اصلی نقص دارد. نخست، آنها به اشتباه عنوان میکنند که همه جمعیت فرودست همسان هستند.
این گروه در تلاش برای خلق دانش درباره افراد فرودست و آگاهی آنها، تفاوتهای گسترده بین فرودستان را نادیده میگیرد. به، قول اسپیواک، «سوژه فرودست استعمارشده برای همیشه ناهمگن است» (یعنی، اندرون متفاوتی دارند).
اسپیواک از تحمیل دیدگاهی همگن – به،قولی، «چشمانداز فرودست» – در مورد گروهی گوناگون پرهیز میکند و معتقد است که بهجای یک صدای واحد فرودست صداها و مواضع مختلف و متعدد فرودست وجود دارد.
در این زمینه: مقاله اسپیواک و بحث های معاصر
برگرفته از کتاب: تحلیلی در باب آیا فرودست می تواند سخن بگویید