مِلِر نشان میدهد که یکی از ویژگی های استادی گِدِس این بود که به دانشجویان ارشد خود توصیه میکرد برای آموزش جامعهشناسی به بریتانیا بروند.
گذشته و حال امپریالیسم فکری و جامعه شناسی
از این نظر، توصیه گدس، نمونه بارز امپریالیسم فکری است: جامعهشناسان جنوب باید در نهادهای شمال آموزش ببینند تا در جامعه دانشگاهی جهانی بهعنوان یک جامعهشناس بهرسمیت شناخته شوند.
- این امپریالیسم فکری بدین معنا بود که در سراسر جهان جنوب، جایی که جامعهشناسی در دانشگاهها نهادینه میشد، روشنفکران جنوبی خواهان تدریس در این دانشگاهها اغلب باید در مادرشهرها آموزش میدیدند، و در نتیجه، عمدتاً در نظریه و روشهای جامعهشناسی استعماری آموزش دیده باشند.
برای مثال، آرژانتین نمونه جالبی است زیرا نخستین کرسی جامعهشناسی آن در سال 1898 در دانشکده فلسفه و ادبیات تأسیس گردید، و بنابراین این رشته در بازه زمانی مشابه با زمان ایالات متحده توسعه یافت. با این همه، بهدلیل امپریالیسم فکری که بر ضرورت آموزش شمال تأکید میکرد، یکی از «بنیانگذاران» احتمالی جامعهشناسی آرژانتینی – جینو جرمانی – پیش از حضور چشمگیر خود در جامعهشناسی آرژانتین، در دانشگاه رم و دانشگاه هاروارد آموزش دیده بود.
- با منطقی مشابه، تینا اویس (2010) نشان میدهد که دو تن از حامیان برجسته جامعهشناسی در آفریقای جنوبی – ادوارد باستون و جفری کرونیه – بهترتیب در دانشکده اقتصاد لندن و دانشگاه آمستردام آموزش دیده بودند، در حالی که در هند، همانطور که پاتل (2010) نشان میدهد، «پدر جامعهشناسی هند»، گویند ساداشیو گوریه، پیش از آنکه به یک جامعهشناس مشهور در دانشگاه بمبئی تبدیل شود، در دانشگاه کمبریج تحصیل کرده بود.
وانگهی، با توجه به اینکه این «نخستین چهرههای» جامعهشناسی اغلب باید در شمال آموزش میدیدند، این امر به جنبه دیگری از امپریالیسم فکری امکان تحقق داد: بازتولید نظریههای شمال توسط/در نهادهای جنوب. با استفاده از مثالهای پیشین، جفری کرونیه با اخذ مدرک دکترای خود در جامعهشناسی و جرمشناسی از دانشگاه آمستردام در سال 1936 استاد جامعهشناسی دانشگاه پرتوریا شد.
- با این همه، کرونیه در جایگاه استادی خود بهدنبال توسعه هیچ نوع جامعهشناسی انتقادی یا مستقل «آفریقای جنوبی» نبود، بلکه بیشتر از اندیشههای اروپایی سلسلهمراتب نژادی وام گرفته بود تا بگوید که تقسیم نژادی در آفریقای جنوبی پدیدهای طبیعی است و باید از آمیزش نژادهای پستتر با سفیدپوستان پرهیز نمود؛ در نتیجه، به او لقب «ذهن آپارتایدی» اختصاص دادهاند.
بههمین ترتیب، گویند ساداشیو گوریه، پس از اخذ دکترای خود در دانشگاه کمبریج، نسبت به تأسیس یک جامعهشناسی انتقادی و ضد امپریالیستی در دانشگاه بمبئی اقدام نورزید. در عوض، همانطور که پاتل (2010) نشان میدهد، جامعهشناسی گوریه باعث شد تمرکز بریتانیا بر روی کاست در هند توسعه یابد، دانشجویانش را به تحقیق درباره سنتها و مناسک خاص هر کاست تشویق کرد و با این کار نه تنها به عینیت/واقعیتیابی نظام کاستی تحمیلشده توسط استعمار بریتانیا کمک کرد، بلکه باعث تقویت افسانه برتری برهمن گردید که تا به امروز هم ادامه دارد.
- بنابراین، در هر دو مورد، قدرت امپریالیسم فکری بدین معنی بود که نهادها و روشنفکران جنوب لزوماً به تولید «نظریه جنوبی» انتقادی نمیپرداختند، بلکه در حال بازتولید معرفت استعماری بودند.
در این زمینه: جامعه شناسی، استعمار و تفاوت استعماری
برگرفته از کتاب: استعمارزدایی از جامعه شناسی