اندیشه زیباییشناسی و هنرشناسی در دنیای معاصر
اندیشه زیباییشناسی و هنرشناسی در دنیای معاصر با انبوهی از گرایشها و جریانهای متضاد، پراکنده، آشفته، ناروشن، سیال و ناپایدار درگیر شده است.
شواهد بسیار نشان میدهد که دنیای هنر به صورت شگفتآوری با دنیای مد، تبلیغات، تجمل، خودنمایی، سرگرمی، ماجراجویی، لذت پرستی، شهرت طلبی و غیره هم کاسه و درآمیخته شده است. از سوی دیگر این وضعیت تراژیک به پیدایش واکنشهای اعتراضی و انتقادی گوناگون دامن زده که به نوبه خود سرنوشت دنیای هنر را پیچیدهتر کرده است.
به همین دلیل در حال حاضر بازاندیشی درباره مسائل زیباییشناسی و هنر به یک پرسمان بزرگ، در مقیاس جهانی، تبدیل شده است. کوششها و پژوهشهای تازه در این زمینه افقهای تازهای را به سوی آینده گشوده که همچنان با بیم و امید همراه است.
براساس این پیش فرضها هدف اصلی این کتاب نه بررسی تاریخ هنر و نه شرح و تفسیر انواع هنرها یا مکتبهای هنری است، بلکه تلاش برای به دست آوردن یک تصویر یکپارچه و همه جانبه از جایگاه و نقش هنر در جامعه کنونی است.
همچنین این بررسی یک پژوهش دانشگاهی و رسمی نیست، بلکه حاصل سالها جستوجوی نگارنده برای یافتن پاسخهایی، هر چند ساده و ناتمام، برای پرسشها و دغدغههای ذهنی خود در این زمینه بسیار پیچیده، اما پر جاذبه و سازنده، به منظور فهم زندگی و غنیتر کردن آن است.
اگرچه گام نهادن در این راه بسیار دشوار و پرمخاطره است، اما بسیار آموزنده و لذتبخش است. روشن است که هیچ پاسخ کامل و نهایی برای مسائل پیچیده انسانی، به ویژه پدیدههای کیفی و ذهنی مانند هنر، وجود ندارد، اما نمیتوان به این بهانه دست از پرسشگری و کنجکاوی برداشت و جلوی پرواز ذهن بیقرار و تخیل خلاق آدمی را گرفت.
باید پذیرفت که برای آگاهی یافتن از ناآگاهیهای انسانی و کاستن از دامنه آن راهی جز کندوکاو و جستوجوی بیشتر، با استفاده از دستاوردهای دانش انسانی، نداریم.
به نظر نگارنده مناسبترین روش برای سامان دادن به تفکر درباره هنر استفاده از روش شناسی علمی و رویکرد «میان رشتهای» در این زمینه است. چرا که هنر و فعالیت هنری پدیدهای پیچیده و چند بعدی (زیستی، روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و …) است که با دانشهای مختلف سروکار دارد.
میتوان این رویکرد و روش را «هنرشناسی» یا «مطالعات هنری» نامید که در مقایسه با اصطلاحات مشابه مانند «زیباییشناسی علمی»، «زیباییشناسی تجربی»، «علم هنر» و «فلسفه هنر»، از جامعنگری و رسایی بیشتری برخوردار است.
برای دریافت روشنتر از مفهوم هنرشناسی باید یادآوری کرد که در زبان فارسی پسوند «شناسی» در دو معنای متفاوت به کار میرود. یکی در معنای دقیق «علم» که بیانگر شناخت اثباتی و تجربی است، مانند زیست شناسی، زمین شناسی، گیاه شناسی و غیره. کاربرد دیگر آن در مفهوم وسیعتر «دانش» یا «دانش علمی» است که برای نمونه میتوان به باستان شناسی، ایران شناسی، شرق شناسی، انسان شناسی و غیره اشاره کرد.
این تفکیک یکی از دستاوردهای مهم شناخت شناسی و فلسفه علم معاصر است که میگوید، از نظر ماهیت شناختی و روش شناسی، تفاوتهای اساسی میان «علوم طبیعی و ریاضی» و «علوم انسانی و اجتماعی» وجود دارد. براساس این دیدگاه باید «هنرشناسی» را در قلمرو دانشهای انسانی و اجتماعی تعریف کرد که هم با علم اثباتی و هم با فلسفه نظری تفاوت دارد و در واقع دانشی باز و «چند پارادایمی» و «گفتمانی» به شمار میرود.
بنابراین منظور از انتخاب عنوان «زمینه هنرشناسی» مشخص کردن موضوع و اهداف کتاب و متمایز ساختن آن از دیگر مطالعات هنری مانند تاریخ هنر، هنر و فلسفه، یا شرح نظریههای هنری، و بررسی مکتبهای هنری است.
فعالیت هنری، با هر تعریف و تفسیر، یک پدیده ارزشمند تاریخی و اجتماعی است که در همه زمانها و مکانها وجود داشته و دارد، و مانند هر پدیده دیگر قابل شناسایی است. اما به دلیل ماهیت بسیار پیچیده و بغرنج هنر و زیبایی، فرایند مطالعه واقعگرایانه آن خیلی دیرتر به قلمرو دانش و روش شناسی علمی گام نهاده است.
از دوران باستان تا قرن هجدهم میلادی همواره مباحث و مسائل هنر چون پدیدهای مرموز، فراواقعی، فراانسانی و گاه غیر قابل شناخت معرفی میشده و با مفاهیم گنگ و مبهمی مانند شهود، الهام، نبوغ، بصیرت، اشراق، معرفت باطنی و مانند اینها از آن سخن میگفتهاند.
به طور کلی در دورانهای گذشته مطالعه درباره زیبایی و هنر به عنوان شاخهای فرعی از مطالعات فلسفی، الهیات و عرفان به شمار میآمد و برای آن جایگاهی مستقل و معتبر، از نظر شناختی، در نظر نمیگرفتند، تا آنجا که گاهی هنر را از جنس جنون، اختلال روح و شهوات انسانی به شمار میآوردند.
برگرفته از کتاب زمینه هنر شناسی
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم.