انسان حیوانی
مقام والای غسل تعمید و تأثیرات آن بر جامعه دوره گذار خیلی بیش از آن چیزی است که پژوهشگران مدرن قبول دارند. هر چند نویسندگان تمام دورانْ تقدسِ مراسم و مناسک آن را برجسته نمودهاند، ولی از زاویه صرفاً اجتماعی و تاریخی، غسل تعمید یک ویژگی ای دارد که در کالبد مسیحیت جای مخصوص اشغال کرده است: یک عمل قانونی متعالی که باور داشتند بهواسطه آن انسان عضو جامعهای میشود که خداوندشالوده آن را ریخته است.
گفته میشد که با غسل تعمید انسان دستخوش تولدی روحانی میشود: آب غسل تعمید در استعاره، هستی طبیعی او را شسته و با خود میبرد و از او «مخلوق تازه»، «انسان نوین» و در یک کلمه موجودی کاملاً متفاوت و دگرگون میساخت. معنای غسل تعمید، در کلامی دیگر از پولس قدیس، دوباره خلق شدن بود، یعنی اگر طبیعت و تولد جسمانیاش را عوض نمی کرد، اعتلا میبخشید.
در واقع خود پولس این خلق دوباره را نوسازی نامید، به عبارت دیگر تولد تازه، نوزایش یا تجدید حیات: انسان طبیعی، یا آنطور که صدایش میزد «انسان حیوانی»، به تنها وجود نوینی که قادرِ رسیدن به رستگاری بود باید تغییر مییافت. نکته اساسی در اینجا ملحق شدن انسان جدید به کلیسا بود.
این اتصال و الحاق توسط متصدیان شایسته کلیسا و از طریق لطف الهی انجام میشد. بدین ترتیب رخساره انسان نه تنها با هستی طبیعیاش متفاوت شد، بلکه به زندگی نوین- که به زبان رایج بدین معنی بود که او تابع یک سری هنجارهای جدید زندگی، سبک جدید زندگی و بینش تازه ای است-وارد شد.
این نقطه نظر پولس قدیس و نویسندگان اولیه مسیحی، بی پیرایه و قاعدهمند توسط اگوستین قدیس به قرون وسطی منتقل گردید. او از دو تولد، ولادت اول از راه جماع جسمانی و ولادت دوم از الوهیت و لطف صحبت میکرد.
این تعالیم در دورههای بعدی پا برجا ماند. به عنوان نمونه محققان قرون وسطای میانه، آلن اهل لیل یکی از متفکرین برجسته قرن دوازدهم را میتوان مثال زد. در کاری به نام مرثیه خوانی فساد طبیعت او در چند قطعه به موضوع طبیعت و لطف پرداخت و دیالوگی بین خودش و طبیعت برقرار کرد.
فقط یک مثال کفایت میکند که نشان دهد چگونه نوزایی تعمیدی در الگوی فکری زمان جا افتاده بوده است. آلن طبیعت را ناچار کرد بگوید «از فعالیت منْ انسان زاده میشود، از طریق امر خدا او دوباره زاده میشود.»
بواسطه من انسان خلق میشود که بمیرد، بواسطه او [خدا] دوباره زاده میشود که زندگی کند»، گرچه آخرسر او طبیعت را مجبور میکند اضافه کند که صفات ممیزه ولادت دوم را نمیداند. این دیدگاهها اختلاف بین انسان اصلاح شده و اصلاح نشده، بین انسان مسیحی و طبیعی را بسیار روشن بیان میکند.
بدین ترتیب، در درون کالبد این آموزۀ مورد قبول قرون وسطی، مسیحیت و کلیسا هر دو خارج از تحول و رشد طبیعی قرار داشتند و در حقیقت از قوانین طبیعت جدا بودند، زندگی آنها بواسطه قواعد الهی اداره میشد. اعتقاد داشتند که کلیسا [ecclesia]کالبدی است که مشخصاً توسط خدا تأسیس شده و با نهادهای دیگر دو اختلاف اساسی دارد.
اول اینکه ناطبیعی است یعنی از قواعد جاری بر اقوام، ملتها و گروههای نژادی متابعت نمی کند. دوم، حکومتاش در خود عمل تأسیس نهاد کلیسا کار گذاشته شده بود. این دو ویژگی در سرتاسر قرون وسطی و فراتر بدون چونوچرا باقی ماند.
با شرکت در این پیکر، فرد مسیحی شأن قانونی خود را تغییر میداد: او تابع قواعدی که کلیسا را اداره میکرد میشد و در ساخت این مقررات هم نقشی نداشت، زیرا گفته میشد که منشاء آن خداوند است.
یک اجتماع طبیعی، مثل قبیله، که هنوز به برنامهسازی، طرح و تعلیم و تربیت از قبل موجود آلوده نشده است با بصیرتی خام و دوراندیشی اعضا خود را اداره و هدایت میکند. سیر حرکت اجتماع طبیعی مطابق آرزوها و نیازهای اعضا که توسط خودشان سنجیده شده معین میشود. آنها هستند که هدف اجتماع و ابزار نیل به آن را تثبیت میکنند.
نویسندگان اولیه مسیحیت مثل لاکتانتیوس دقیقاً از همین موضوع دلخور بودند و امثال هومر را برای پرداختن به انسان بجای امور یزدانی سرزنش میکردند. اگوستین قدیس که بطور قطع دیدگاهش نگرش قرون وسطی را شکل داد، به فلاسفه همه خدایی قدیم تازید زیرا آنها اعتقاد داشتند که خیراعلی را میتوان در این جهان و اشیا طبیعی و فضیلت انسان یافت: «با خودبینی فراوان» فیلسوفان قدیم سعادت را در این جهان جستجو کردند و «سعادت دروغین بزرگ ساختند»، در صورتیکه مسیحیان دریافتند که غایت آنها تنها در زندگی آینده است.
یک جماعت پیریزی شده الهی مثل کلیسا، ویژگیهایش کاملاً با اجتماع طبیعی فرق داشت. کلیسا به مثابه تظاهرات کلیساشناختیِ خودِ مسیحیت فهمیده میشد که مسیرش را اولوهیت تعیین میکرد و اهداف اعضای آنرا ثابت و استوار میگردانید- رستگاری بعدی و زندگی ابدی.
یک برنامه کاملاً تدوین شده و دستگاهی از قواعد روشن و خوب مفصل بندی شده. تمام مسیحیان با هر نگاهی که به زندگی داشتند، هدفشان برکت بهشتی بود. در حالی که اجتماع طبیعی برنامه خود را میساخت و اهداف و وسیله دستیابی به آن که برحسب منطقه جغرافیایی، وضعیت پیشاتاریخی معیار فرهنگی و آموزشی متفاوت بود، خود تعریف میکرد. غایت یک دستگاه دینی توسط خداوند از قبل تعیین و استوار شده بود.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب بنیادهای اومانیسم رنسانس