واژههای کلیدی «انتقاد» و «انقلاب» دو جنبه چشمگیر عصر روشنگری در فرانسه را متمایز میکنند و شامل اشکال و پدیدههای بیشتری نسبت به واژههای کلیدی «خدا ناباوری» و «ماتریالیسم» میشوند.
روشنگری
آثار و تفسیرهای «فیلسوفان» ستیزه جویانه و رادیکال است، در هیچ کجا انتقاد از حکومت و کلیسا به اندازه فرانسه مجادله جویانه نیست و صرفاً در فرانسه با انقلاب سال 1789، دگرگونی کامل شرایط اجتماعی اتفاق میافتد. انقلاب بزرگ در اصل یک انقلاب سیاسی است و دست کم به عنوان نقطه پایانی روشنگری فرانسه به شمار میرود.
اما بیتردید نمیتوان به همه روشنگری فرانسه از منظر پدیدههای «انتقاد» و «انقلاب» نگریست. از آنجا که اصطلاحات «انتقاد» و «انقلاب» در فرانسه در قرن هجدهم میلادی تا آخرین لحظه نقش چندانی ایفا نکردند، واژه «انتقاد» در روشنگری فرانسوی در درجه اول به معنای انتقادی زبان شناختی و تاریخی و همچنین قضاوتی زیباشناختی است. واژه «انقلاب» نیز تا سال 1789 در روشنگری در درجه اول به معنای چرخش صور فلکی و ستارگان و همچنین آشفتگی و دگرگونی سیاسی است و صرفاً از طریق خود انقلاب است که استفاده مدرن از زبان و به این ترتیب تمایز بین انقلاب و اصلاح پدیدار میشود.
تفسیر روشنگری فرانسوی در اصل تحت تأثیر تفسیر رابطه آن با انقلاب به نوبه خود مبهم فرانسه بوده است، که در قضاوت در مورد آن بیتردید موضع سیاسی نقش بزرگی بر عهده دارد. آیا انقلابیون یا برخی از مهمترین رهبران آنها چیزی به غیر از روشنگران مصمم و عملگرا بوده اند؟ آیا انقلابیون دست کم نمایندگان و پشتیبانان نوع خاصی از روشنگری به شمار نمیرفته اند؟ آیا روشنگری آگاهانه یا ناآگاهانه مقدمه انقلاب نبوده است؟ مخالفان معاصر روشنگری و دشمنان انقلاب مدعی یک ارتباط علّی و معلولیِ به وضوح قابل شناخت بین روشنگری و انقلاب بودند، از نظر آنها انقلاب نتیجه و پیامد ضروری روشنگری بوده است و شاید حتی انقلاب فرانسه توسط پیشگامان و قهرمانانِ روشنگری، به راه انداخته شده باشد.
از سوی دیگر برخی دیگر که طرفدار روشنگری، اما مخالف انقلاب بودهاند (به ویژه در مرحله پایانی آن)، تلاش میکردند نقش روشنگری در انقلاب را به حداقل برسانند، از نظر آنها روشنگری در اصل یک جنبش فکری بوده است، در حالی که انقلاب به هر حال انقلابی اجتماعی و کار عوام پاریسی به شمار میرفته است. اما همچنین روشن است که رهبران و سرکردههای انقلاب از اندیشههای روشنگری و همچنین از اندیشههای ژان ژاک روسو منتقد روشنگری بهره گرفتهاند و برخی از این ایدهها را به عنوان شعارهای پرمایه به روی کاغذ آوردند (آزادی، برابری، برادری و حقوق انسان و شهروند).
در این زمینه: شکست روشنگری
برگرفته از کتاب عصر روشنگری