سیاستمداران همواره بیان میکنند که سیاستهایشان وضع اقتصادی کشور را بهبود بخشیده و دانشمندان در مقالاتشان دستاوردهایشان را ایمن و کاربردی معرفی میکنند. احتمال دارد که شما بدون هیچ تردیدی این صحبتها را باور کنید و یا شاید بی اعتنا به آنها، به زندگی خود ادامه دهید.
بدبینی
با هر رویکردی باید اذعان کرد که امروزه دیگر هیچ منبعی برای ما کاملا قابل اعتماد نیست. آیا به راستی همهی ما بدبین شدهایم؟ آیا ما باید میان خوشباوری و بدبینی، یکی را انتخاب کنیم؟
اهمیت اگزیستانسیالیسم تا حدودی در آن است که به دنبال گزینههایی در فراسوی انتخاب میان اعتماد تمامقد به منابع اطلاعات موجود و بدبینی بی پایان به آنها میگردد.
نیچه در اواخر قرن نوزدهم پرسشی را مطرح میکند: “کسی که در جست و جوی انسانیت است، در آغاز باید فانوس را در دست داشته باشد.
آیا این فانوس، همان بدبینی است؟” منظور او از این پرسش این است که آیندگان به راحتی ارزشها و اعتقادات گذشتگان را نمیپذیرند: آنان نیاز به نور چراغی دارند که راه آنها را در میان تاریکی انگیزههای پنهان و حقایق واپس زده شده، روشن سازد.
اما آیا این روشنی لزوما همان بدبینی است؟ آیریس مرداک با توصیف شخصیتهای رمانهای دهه 40 سارتر تحت نام “بازماندگان طوفان”، این بحث را ادامه میدهد. ارزشهایی که زمانی قطعیت داشتند، برای این شخصیتها و شاید برای همهی ما، نابود شدهاند. دیگر هیچ کسی، چشم و گوش بسته به ارزشهای کهن اعتماد نمیکند.
مرداک با این همه بیان میکند که انسانهای مدرن، دچار “انکار محض یا … بدبینی” نمیشوند. آنها با دنیا آنگونه که هست مواجه میشوند.
آنان پرسشهای خود را نه به شکلی بدبینانه، بلکه به شکلی شکاکانه مطرح میکنند. آنها در پی این هستند که بدون اسیر شدن در دام بیاعتقادی مطلق نسبت به تمام مفاهیم و باورها، اعتقادات خود را به چالش بکشند.
مرداک در ادامه اضافه میکند که “بدبینی بیاساس، واکنش کسانی است که همچنان زیر سایهی اخلاقیات مورد انکار خود هستند.” تنها کسانی که فکر میکنند باید به فلان آموزه باور داشته باشند و یا باید فلان قانون را بپذیرند، در هنگام پیروی نکردن مانند یک عصیانگر بدبین رفتار میکنند. به جای این کار، شما میتوانید فانوس شک را در دست گیرید و به جست و جوی حقیقت بروید.
در این زمینه: ابهام اگزیستانسیالیسم
برگرفته از کتاب فرهنگ توصیفی اگزیستانسیالیسم