مهمترین اندیشه ثانویه ادوارد سعید این بود که نشان دهد چگونه کلیشههای شرقشناسانه رایج همیشه یک شرقی را بهمنزله یک ابژه و یک اروپایی را بهمثابه کسی قرار میداد که به پرسش، تفسیر و نجات آنها [شرقیان] میپردازد.
- بهقول سعید: «اروپایی بودن در مشرق زمین همواره مستلزم آگاهی است که از محیط اطراف خود جدا و نابرابر با آن است».
اندیشه ادوارد سعید
فرد شرقی بهعنوان نفوذناپذیر، بیش از حد مذهبی، و کاملاً متفاوت با غربیها بهتصویر کشیده میشود. این باعث ایجاد حس فاصله میشود.
سعید از داستان بوروکرات استعمارگر بریتانیایی که «بومی» شده بود، تی. ای. لارنس که بهعنوان «لارنس عربستان» نیز شناخته میشود – استفاده میکند تا نشان دهد که حتی در این شرایط هم شرق بهگونهای روی صحنه حاضر میشود که در آن «قهرمانپروری» مردانه غربی میتواند بهصورت دراماتیک بازی شود.
شرقی از انسانیت و تمام پیچیدگیهای آن تهیشده به بوم سفیدی برای هر هویتی تبدیل شد که یک غربی انتخاب میکرد. شرقی بهنوعی دارای طبیعت عقبمانده، مخالف مدرنیته، از نظر اخلاقی فاسد و احتمالاً افراطی در انجام کارها دیده میشد. در واقع، یک شرقی اغلب با مردم منحط مقایسه میگردید و در ارتباط آشکار با آنها دانسته میشد.
همانطور که سعید توضیح میدهد: «شرقی با عناصری در جامعه غربی (بزهکاران، دیوانگان، زنان، فقرا) مرتبط میگردید که هویت مشترکی داشتند و با تأسف بهعنوان بیگانه توصیف میشدند… شرقیها… نه بهعنوان شهروندان، یا حتی مردم، بلکه بهعنوان مشکلاتی تحلیل میشدند که باید حل شوند یا محدود گردند یا … تصاحب شوند».
در این دیدگاه، شرق میتواند بهعنوان تصویری از اضطرابهای اجتماعی اروپایی در آغاز عصر جدید – عصر مدرن سرمایهداری صنعتی* – در نظر گرفته شود. زمانی که ساختارهای اجتماعی غرب در معرض تغییرات فراگیر قرار داشت و مسائلی مانند فقر شهری و ازدیاد جمعیت، و بحرانهای بهداشت عمومی همراه با آنها شروع به ظهور کردند.
با انتشار کتاب در باب خاستگاه انواع چارلز داروین در سال 1859، اندیشههای مربوط به تکامل هم به اطلاع شرقشناسان رسید و شرق را از نظر پیشرفت علمی و تاریخ بشری در جایگاهی اساساً عقبمانده قرار داد.
در این زمینه: شرق شناسی چه می گوید
برگرفته از کتاب: تحلیلی در باب شرق شناسی ادوارد سعید