زنان و مردان
از آنجایيكه جامعه دربارهی خواستههاي خود از دختران مجرد و همسران مردان بدون عنوان تفاوتي قائل نميشود و از طرفي به اين دليل كه سطح تجارب جنسي در ميان اين دو گروه تفاوت چنداني ندارد، محور جداكننده به جاي دو گروه متأهل و مجرد، دو گروه زنان بالغ و دختران در حال رشد و فعاليتهاي صنعتي آنها و ميان همسران ماتايها و خواهران كماهميتشان آن هم در فعاليتهاي تشريفاتي قرار ميگيرد.
دختر 22 يا 23 سالهاي كه هنوز مجرد است، بيبندوباري را كنار ميگذارد و فشار خانواده در اين مسير بسيار تأثیرگذار است. او يك بزرگسال به شمار میآید و به اندازهی خواهران متأهل و همسران جوان برادرش توانمند است. انتظار ميرود كه او به اندازهي آنها بتواند از مسئوليت نگهداري خانه برآيد. او در ميان همدورهايهايي زندگي ميكند كه مسئوليتهاي زندگي متاهلي درخواستهاي زیادی از آنها دارد. رقابت و تقليد به وجود ميآيد.
حتي ممكن است او نسبت به بخت خود و شانسهاي زندگي خود كمي پريشان شود. اشتياق اوليه او به تجربهی مسائل جنسي كمكم رنگ میبازد و او ميكوشد تا ارزش خود را به عنوان يك زن بالا ببرد. در نظريههاي بومي، يك دختر ميداند كه چطور كاهگل درست كند، اما در حقيقت تا قبل از ازدواج اين كار را انجام نميدهد.
در عمل، دختران مجرد بزرگسال وظايف خانهداري و كشاورزي را همانند خواهران متأهل خود انجام ميدهند؛ با اين تفاوت كه وقتي حاملگي و پرستاري از كودك، زنان متأهل جوان را خانهنشين ميكند، دختران مجرد آزادند تا به ماهيگيري رفته، يا براي پيدا كردن بافتني به مسيرهاي دوردست در جزيره بروند.
يك زوج متاهل، بسته به انتخاب بر مبناي رتبه يا نيازهاي اقتصادی دو طرف، ممكن است در هر يك از دو خانهی پسر يا دختر زندگي كنند. تغيير محل اقامت براي دختر اهميت کمتري نسبت به پسر دارد.
زندگي يك زن متأهل به گونهاي محدود است كه تنها همراهانش را بانوان همان خانه تشكيل ميدهند. اقامت او در خانهی شوهر به جاي زندگي در خانهی خود او را محدود نمیکرد و مشاركت او در فعاليتهاي دهکده عادي و بدون جلب توجه باقي ميماند تا زماني كه همسرش لازم بداند عنواني را به او اعطا كند.
اگر خانهی شوهر او در همان دهکدهاي باشد كه او اهل آنجاست، مسئوليتهاي او افزايش مييابد؛ چرا كه درخواستها از طرف اقوام و خويشان خودش ادامه يافته و از طرفي به وظايف او در قبال خانوادهی شوهرش افزوده ميشود.
انتظار بروز مشكل ميان مادرشوهر و عروس دور از ذهن به نظر ميرسد. احترام به مادرشوهر به عنوان بزرگ خانه باید حفظ شود و با عروس گستاخ آنگونه كه با يك دختر يا خواهرزاده نامطيع مدارا ميشود، برخورد نخواهد شد. مواردي از ناسازگاري سنتي كه در تمدن ما ديده ميشود، در ساموآ با برخوردهاي بدي همراه است. چون وابستگيهاي عاطفي ميان بچهها و والدين بسيار ضعيف است، متقاعد كردن آنها به اينكه اين موضوع را ميان مادر و همسر يك مرد به عنوان يك معضل ببينند، آن هم در جايي كه حسادت نقش كليدي بازي ميكرد، كاري غيرممكن بود.
آنها به سادگي اين موضوع را به عنوان كاستي يك فرد جوان و نه چندان مهم در اداي احترام به يك فرد بزرگتر ميدانستند و همواره اين موضوع را در نظر داشتند كه اخلاق تند يك فرد مُسن ممکن است منجر به راندن افراد شود. همين موضوع دربارهي مرد جواني كه براي زندگي به خانه پدرزنش ميرود، هم صدق ميكند. اگر پدرِ دختر، ماتاي باشد، نسبت به شوهر دخترش اختيار كامل دارد و اگر هم او فقط يك مرد مُسن بدون عنوان باشد، باز هم رفتار با او باید در كمال احترام باشد.
اما تغيير دهکده براي مرد جوان تغيير بزرگي به شمار ميآيد؛ چرا كه او بايد جايگاه خود را در يك آئوماگاي جديد پيدا كند و به جاي پسرهايي كه از بچگي با آنها كار و بازي كرده، با غريبهها كار كند. خيلي اوقات او نميتواند آن همساني و يكپارچگي را كه با گروه قبلي خود داشته، با گروه جديدش ايجاد كند.
او جايگاه خود را حفظ ميكند، با همراهان جديدش همكاري ميكند، اما با آنها بازي نميكند. زندگي اجتماعي آئوماگا بر مبناي احترامي است كه آنها براي دختران بازديدكننده قائلاند. در دهکده ي خودِ مرد، در چنين مواقعي پسران جوان حتي چندين سال پس از ازدواج، او را همراهي ميكنند، اما در دهکدهي همسرش چنين رفتاري کمتر ديده ميشود. همچنين هوسهاي اتفاقي براي درگيري در مسائل عاشقانه، زمانيكه او در خانهی همسرش سكونت دارد، خطرناكتر است.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب بلوغ در ساموآ