مروری بر کتاب تاملاتی درباره جنگ و مرگ تاثیرات مخرب جنگ از نگاه زیگموند فروید - نشر پیله

تاثیرات مخرب جنگ از نگاه زیگموند فروید

زیگموند فروید
Rate this post

ناامیدی‌های جنگ

تعجبی ندارد که درک تندباد این دوران جنگ، بدون هرگونه اطلاعات واقعی یا هرگونه چشم‌اندازی بر تغییرات ژرف، ما را دچار سردرگمی کرده است، تغییراتی که قبلاً روی داده‌اند یا قرار است بدون آگاهی از آینده روی دهند، همچنین بی خود نیست که در انباشت معنا و مفاهیم و آنچه موجب شکل‌گیری ارزش و اهمیت قضاوت مان می‌شود، گیج شده‌ایم.

زیگموند فروید

گویی که تاکنون هیچ رویدادی هرگز تا این اندازه میراث با ارزش بشریت را نابود نکرده یا بسیاری از برجسته‌ترین متفکران را دچار سردرگمی نکرده یا والاترین ارزش‌ها را به طور کامل از بین نبرده است. حتی علم نیز بی‌طرفی منصفانه خود را از دست داده است. طرفداران بسیار خشمگینش، مشتاقانه در تلاش‌اند تا از اسلحه‌های خود برای شرکت در نبرد علیه دشمن استفاده کنند.

به‌طوری‌که انسان‌شناسان مجبور شده‌اند مخالفان خود را فرومایه و فاسد اعلام کند و روان‌پزشکان آن‌ها را آشفتۀ ذهنی تشخیص دهند. اما باید این احتمال را در نظر گرفت که ما بیش از حد معقول تحت تأثیر پلیدی‌ها و شرارت‌های این دوره قرار گرفته‌ایم و حق نداریم آن‌ها را با شرارت‌های دوره‌های دیگر مقایسه کنیم که در آن زندگی نکرده‌ایم.

باید در نظر داشت، وقتی در این ماشین وحشتناک جنگ، فرد غیرمبارز مهرۀ ناچیزی به شمار می‌رود، در رفتار و موقعیت اش احساس سردرگمی می‌کند و همین موضوع مانع از فعالیت‌هایش می‌شود. از این ‌رو، به نظرم هر توصیه‌ای ولو اندک، اگر وضعیت را برای درک او آسان‌تر کند، بسیار باعث خرسندی و خشنودی وی می‌شود.

از جمله عواملی که موجب درماندگی روحی، انزوا و گوشه‌گیری فرد می‌شود و در نتیجه، تحمل این وضعیت برایش دشوار می‌شود، دو عامل ویژه‌اند که ترجیح می‌دهم بر آن‌ها تأکید کنم و به بحث بپردازم. منظور من ناامیدی و سرخوردگی‌هایی است که جنگ باعث آن‌ها می‌شود و موجب تغییر نگرش و تمایل به مرگ می‌شود که در همۀ جنگ‌ها مشترک است و ما را به این تغییر نگرش وا می‌دارد.

زیگموند فروید

وقتی از ناامیدی و سردرگمی صحبت می‌کنم، بی‌درنگ همه متوجه منظورم می‌شوند. بنابراین نیازی به ترحم و دلسوزی نیست، می‌توان ضرورت‌های زیست‌شناسی و فیزیولوژی رنج را در اقتصاد زندگی بشر مشاهده کرد و شیوه‌ها و اهداف جنگ را محکوم کرد و در آرزوی پایانش بود. گفته می‌شودجنگ‌ها پایان نمی‌یابند تا وقتی ملت‌ها در چنین شرایط متفاوتی زندگی کنند، تا وقتی ارزش‌های متفاوتی را جایگزین زندگی فردی کنند و تا وقتی چنین دشمنی‌هایی که باعث جدایی آن‌ها می‌شود نشان‌دهندۀ چنین فشار روانی قدرتمندی باشد.

بنابراین، ما کاملاً آماده شدیم تا برای مدت زیادی در آینده، جنگ‌هایی را بپذیریم که بین اقوام بدوی و ملت‌های متمدن روی دهد یا بین کسانی که با رنگ پوست از هم تفکیک شوند و همچنین، جنگ را یا با آن‌ها یا بین مردم نسبتاً روشنفکر و کم‌ و بیش متمدن اروپایی بپذیریم. با این‌ حال به خود جرات دادیم تا به ‌گونه‌ای دیگر امیدوار شویم.

ما انتظار داشتیم که کشورهای بزرگ نژاد سفید حاکم یعنی رهبران بشریت، بتوانند منافع دنیای گسترده را زیر و رو کنند و مدیون پیشرفت‌های فنی در کنترل طبیعت و همچنین معیارهای علمی فرهنگی و آفرینش هنری شدیم ما انتظار داشتیم این ملت‌ها راه دیگری برای حل ‌و فصل اختلافات و تضاد منافع خود بیابند.

زیگموند فروید

هر کدام از این ملت‌ها معیارهای اخلاقی سطح بالایی را برای فرد تبیین کردند و چنانچه فرد می‌خوا ست عضوی از این جامعه متمدن باشد، باید مطابق آن عمل می‌کرد. بسیاری از این احکام اخلاقی بیش از حد سختگیرانه، خواستار خودداری و محدودیت شدید وی از تکانه‌هایش بود. مهم‌تر از همه، او حق استفاده از تقلب و دروغگویی را نداشت که برای رقابت با دیگران فوق‌العاده مفید بود.

دولت متمدن، این معیارهای اخلاقی را اساس  بقا و وجودش به شمار می‌آورد و اگر کسی جرات پرسیدن می‌یافت یا حتی با نقدهای عقلانی آن‌ها را نادرست می‌دانست، به‌شدت مداخله می‌کرد. از این ‌رو، تصور می‌شد که دولت فقط خودش برای آن‌ها احترام قائل بود و کاری مغایر با اساس وجودش انجام نمی‌داد.

از این‌ رو می‌توان تصور کرد که بقایای خاصی از نژاد سفید در میان ملت‌های متمدن وجود داشتند که کاملاً مخالف بودند و با بی‌میلی و نارضایتی فقط شرکت در کارهای فرهنگی را مجاز می‌دانستند تا خود را متناسب با کار، آن‌طور که باید و شاید ثابت کنند. اما خود ملت‌های بزرگ فکر می‌کردند که درک کافی از ویژگی‌های مشترکشان به دست آورده و به‌اندازه کافی اختلافات خود را تحمل کرده بودند که نباید دیگر مانند دوران باستان واژگان «خارجی» و «متخاصم» را هم‌معنا تلقی کنند.

زیگموند فروید
تراشیدن موی سر روسپیانی که در خلال جنگ به نیروهای آلمان نازی خدمات جنسی ارائه می دادند

افراد بی‌شماری از نژادهای متمدن با اعتماد به این اتحاد، خانه و کاشانه خود را برای زندگی در سرزمین‌های ناآشنا و بیگانه ترک کردند و بر اساس روابط دوستانۀ موجود بین کشورها، خودشان را به دست سرنوشت سپردند. حتی کسی که مقید به شرایط زندگی در آن منطقه نبود، این سرزمین آبا و اجدادی جدید و بزرگ می‌توانست با تمام مزایا و امکانات دست‌به‌دست هم دهد و او بدون هیچ‌گونه مزاحمتی یا شکی از آن لذت ببرد.

بدین ترتیب، او می‌توانست از اقیانوس آبی و خاکستری، از زیبایی کوهستان‌های پوشیده از برف، از دشت‌های سرسبز، از جادوی جنگل‌های شمال، از شکوه و عظمت پوشش‌های گیاهی جنوب، از چشم‌انداز مناظری از خاطرات بزرگ تاریخی و آرامش طبیعت بکر لذت ببرد. سرزمین جدید برای او همچون موزه‌ای پر از گنجینه بود که قرن‌ها همه هنرمندان جهان آن را خلق کرده و از خود به‌جا گذاشته‌اند.

زیگموند فروید

هنگامی که وی از سالنی به سالن دیگر موزه می‌چرخید، قدردان کمال انواع متنوعی بود که با ترکیب نژاد، تاریخ و با ویژگی‌های محیط زیست طبیعی در میان هموطنان دیرآشنایش رشد یافته بود، در جایی توانایی‌های راسخ و جسورانه، در جایی دیگر هنرهای زیباسازی زندگی و در دیگر جاها درک از نظم و قانون به بالاترین سطح اجتماعی رشد یافته و ویژگی‌‌های دیگری که انسان را به سرور و ارباب زمین تبدیل کرده است.

برگرفته از کتاب

تاملاتی درباره جنگ و مرگ

نوشته زیگموند فروید

ترجمه  افسانه دبیری

ناموجود
35500تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *