این جوهر دیدگاه پوتین است. او در سخنرانی خود در مورد وضعیت فدراسیون در سال 2012 گفت که برای احیای آگاهی ملی، ما باید دورانهای تاریخی را به هم پیوند دهیم و به روح حقیقت روسیه بازگردیم نه از سال 1917 و نه حتی در 1991… ما تاریخ مشترک و مستمری داریم که بیش از هزار سال را در بر میگیرد و باید برای یافتن قدرت و هدف درونی توسعه ملی خود به آن تکیه کنیم.
تاریخ روسیه
او میخواهد تکههایی از تاریخ را انتخاب کند که با روایت او از روسیهای که همیشه توسط خارجیها مورد تاختوتاز و تحقیر قرار گرفته، اما همچنان قوی و متحد باقی مانده، همخوانی پیدا کند- بنابراین پیروزی شوروی در سال 1945 شامل این روایت میشود اما کمونیسم به عنوان مثال نه.
اجساد امپراتوریهای منقرض شده و قهرمانان روز که در تاریخ روسیه رها شده است. پوتین مانند دکتر فرانکنشتاین میخواهد با جمعآوری این تکهپارهها چیز جدیدی خلق کند.
اما این تاریخ آشفته روسیه یک وجه خطرناک هم دارد:
نگرانی در مورد ناامنی در این کشور. به عنوان ملتی در تقاطع اروپا و آسیا، روسیه همیشه طعمه قدرتهای رو به رشد امپریالیستی عصر خودش بودهاست، از وایکینگهای مهاجم قرن نهم، مغولهای قرن سیزدهم، سوئدیها در قرن هجدهم، فرانسویها در قرن نوزدهم، آلمانیها در قرن بیستم و ترس زیاد از چینیها در قرن بیستویکم. همچنین اغلب قربانی ملل دیگری شده که در قدرت اقتصادی یا تکنولوژیکی دست بالاتر را داشتهاند – برای مثال در جنگ کریمه 1853، تفنگهای بریتانیایی اغلب میتوانستند توپهای روسیه را هدف بگیرند.
در این زمینه: پوتین و احیای روسیه
برگرفته از کتاب بیایید از پوتیین بگوییم