جهان
جهان را تجربه کردن، نوعی ماجراجویی است که هر انسان در سنین جوانی خود با آن مواجه میشود، اما در مورد آرتور شوپنهاور چنین تجربهای چه از لحاظ بیوگرافی و چه فلسفی از اهمیت عمیق تر و دو چندانی برخوردار است.
وی چنین تجربهای را بیشتر از سایر اندیشمندان به عنوان پایه و اساس تفکرات و تأملات فلسفی خود قرار داد. نظام فلسفه مورد نظر او «بر خلاف همه نظامهای فلسفی مطرح شده تا آن زمان نه تنها فراتر از واقعیت و تجربه است و در هوا معلق نیست، بلکه به طرف پایین و تا برخورد به زمین سفت حقیقت پیش میرود.» و شوپنهاور این موضوع و یا چیزی شبیه به این را بارها اظهار داشته است.
وی هرگز از استناد کردن به محتوای تجربی فلسفه خود خسته نشد و در این راستا همواره میتوانست نگاهی به سرگذشت خود در دوران جوانی و تجربههایی که از سفرهای گوناگون اندوخته بود، بیندازد.
آرتور شوپنهاور در مؤسسات آموزشی و دانشگاهی آن دوره رشد نیافته بود، وی بیشتر مواقع در سفر بود و بسیار بیشتر از هم نسلان خویش جهان را دیده و تجربه کرده بود.
با این وجود در اثری که در سال 1893 از کونو فیشر به نام «شوپنهاور زندگی، آثار و آموزهها» منتشر شد، به درستی به این موضوع اشاره نشده است که دوران سفرهای شوپنهاور، سالهای آموزش او بودهاند و به نحوی پایه و اساس تحصیلات دانشگاهی او محسوب میشوند. در حقیقت میتوان اذعان داشت که جهان را تجربه کردن برای او به مهمترین دانشگاه تبدیل شده است.
سالهایی که در آن شخصیت شوپنهاور شکل گرفت، درست در میانه دوران انقلاب فرانسه، پیامدهای دوران ناپلئون، عصر تغییرات رادیکال سیاسی، عصر جنگها و آگاهی ملی واقع شدند.
در همه این سالهای آشفته و پر هرج و مرج با مرد جوانی مواجه هستیم که راه خود را در میان اروپا طی میکند و با چشمانی باز و حساسیتی بالا این تجربیات متنوع و گوناگون را در خویش پذیرا میشود.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کردهایم
برگرفته از کتاب شوپنهاور تاملات و تاثیرات