دنیای فوتبال
توصیف دنیای درونی فوتبال به عنوان دنیایی دلنشین و دوست داشتنی به وضوح اغراق آمیز است. فلسفه همواره نسبت به چنین بازیهای مسحور کنندهای هشدار داده است: در ذهن بازیکن هر آنچه که مربوط به بازی نیست پاک میشود. همه خاطرات در مورد «دازاین» به بیرون از زمین بازی منتقل میگردد.
امکان اندیشیدن به آیندۀ فراتر از آنچه که در حال حاضر در بازی روی میدهد و به این ترتیب تأثیر آن بر زمان حال از بین میرود. بازیکن یک حضور محض را تجربه میکند. فلسفه به این بیفکری و بیتوجهی مشکوک است: کسی در بازی غرق میشود، هیچ آگاهی و اطلاعی از آنچه که در اطراف بازی روی میدهد، ندارد. بازیکن از خارج قادر به قضاوت و اظهار نظر در مورد کنش در بازی نیست.
با اینکه خاطرهای از بازیهای گذشته، گلها و صحنهها وجود دارد، اما این موارد به وضوح اغراق آمیز هستند. از سوی دیگر، زمان اجتماعی، زمان سیاست، زمان رویدادهای اجتماعی، قوانین و تعهدات از بازی کنار گذاشته میشوند.
فردی که در بیواسطگی بازی زندگی میکند، به ندرت در خصوص کنشهای خود از احساس مسئولیت اخلاقی برخوردار است. آنچه در بازی روی میدهد، از نظر او صرفاً دارای پیامدهایی در بازی است.
مصدوم نمودن بازیکن حریف نه به صورت قضایی بلکه با یک ضربه آزاد مجازات میشود و تنها در موارد خشونتِ بیرحمانه، از لحاظ اخلاقی محکوم میگردد. بازیکن بدون استناد به هنجارهای اخلاقی معتبر، از هر امکانی که موقعیت بازی به صورت تصادفی در اختیار وی قرار میدهد، استفاده میکند.
زمینه فکری تیری آنری بعد از اینکه وی با یک خطای هَند واضح زمینه حضور تیم ملی فرانسه در رقابتهای جام جهانی 2010 در آفریقا را فراهم نمود، چه بوده است؟ «داور مطمئناً خطای هند من را ندیده است، او تعیین میکند که چه اتفاقی در بازی میافتد و چه چیز واقعی است. وقتی داور نظری نداده، پس گل من صحیح است». در بیواسطگی بازی، هیچ توجهی به پیش زمینه اخلاقیِ کنش نمی شود. این مسئله فراتر از لحظه است.
حتی چنین تردیدها و تأملاتی تازه پس از بازی به ذهن بازیکن بزرگی همانند تیری آنری خطور میکند. هر فردی چه بازیکن و چه رئیس یک باشگاه اگر چنین فراموشیهای موقتی را به خود راه دهد و به نوعی به آن خو گیرد، ممکن است در شرایط جدی تر دچار این فراموشی موقتی گردد و میبایست خطر آن را پذیرا باشد. صرفاً زمانی که یک قاضی وی را با پیش زمینه حقوقی و اخلاقیِ عملش مواجه میسازد، وی از بازی خود جدا میشود.
بی واسطگی کالایی خواستنی در جامعه ما به شمار میرود، امکانات اندکی برای تجربه این بیواسطگی در سایر مکانها وجود دارد. فرد با رهایی از الزامات جامعه، عمق بازی را تجربه میکند. نه تنها بازی در فوتبال مورد کاوش قرار میگیرد، بلکه فوتبال امکان دیدی گذرا و لحظهای را در پس آرزوها، حسرتها، ترسها و تناقضاتِ جامعه فراهم میآورد.
فوتبال وارد بخش هایی از روان بازیکنان، تماشاگران و همه یک کشور میشود. این مسئله به این دلیل امکان پذیر است که فوتبال از زمینه اجتماعی با همه الزامات آن جدا شده است. فوتبال بدون هیچ ممانعتی خود را در معرض دید تماشاگران میگذارد.
فوتبال نه تنها نشان میدهد که چه چیزی سبب اتحاد و همبستگی جامعه میشود، بلکه نشان میدهد که چه چیزی سبب از هم گسیختگی آن میشود. در واقع در فوتبال هر دوی این موارد نمایان میگردند: انسجام و یکپارچگی و از هم گسیختگیِ زندگی اجتماعی. هر دوی این موارد در استادیوم نهفته اند و به عنوان هیجانی مشترک تجربه میشوند.
فوتبال همانند هر بازی عمیق و پرمعنایی، جدی است. با این حال فوتبال یک وضع اضطراری نیست و یک بازی باقی میماند. در این کتاب اظهار نظر آلبرت اینشتاین در مورد یاد دادن، به فوتبال تسری مییابد: «فوتبال را میبایست تا حد امکان جدی گرفت، اما نه واقعاً جدی تر».
اما درک چه مسئلهای در فوتبال دشوار است؟ این مسئله هنگامی که انسان فوتبال را تماشا میکند یا آن را بازی میکند، نمایان نمی شود، بلکه زمانی ایجاد میگردد که انسان در مورد آن تفکر میکند. به نظر میرسد که علاقه به فوتبال تقریباً مغایر با همه گرایشها و جهتهای فرهنگیِ ما باشد. با این وجود اما ما فوتبال را دوست داریم.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب زندگی در نود دقیقه