آنچه که هست این است که جهان علم و عقلانیت از فراهمآوری مسائل خصوصی و توهین آمیز، کسب و کاری راه انداخته است. پشت سر میلیونها صحنه و رخدادی که هر تعریفی از انسانیت را خدشهدار میکنند، مجلات تصویری و روزنامههای زرد قرار گرفتهاند.
جهان
امروزه بسیار شایع است که بر صفحهی اول روزنامههایی که به دست صدهاهزار خانواده میرسد، چهرهی زجردیدهی کودکی را ببینیم که در خیابان در حال فرار است، یا تصویر جنازهی متلاشی شدهی زنی را که با قطار مترو تصادف کرده، یا تصویری تاثیرگذار از یک مراسم اعدام را، و یا صحنههایی از یک سوگواری خصوصی دردناک را. اینها همان قباحتها هستند.
ظهور و بروز گستردهی روزنامهنگاری احساسی، گواهی است بر سقوط شاخصهای انسانی و سوگیری او به لذت بردن از تابوها به نام آزادی. همه چیز قربانی هیجانهای آنی شده است. منتهای شور و رنج به منظور ایجاد جاذبه بر سر میز صبحانه و یا زدودن ملالت عصرگاهی در خانه عرضه میشود.
حریم شخصی کنار گذاشته شده، چرا که تعریف فردیت از دست رفته است؛ دیگر سنجهای وجود ندارد که بتوان با آن متعلقات فرد انسانی را به داوری نشست. در پس پشت این تعدی، انکار احساسات در راستای مواجههی مستقیم قرار گرفته است.
استدلالهایی با ظاهری عقلانی وجود دارند که به نظر میرسد اینگونه برهمرسانش را توجیه میکنند. ادعای آنان بر این است که چنین مطالبی تصویر بیپردهی زندگی هستند، و این که این وظیفهی نهادهای اطلاعرسانی عمومی است که همگان را از سرشت واقعی جهان آگاه کنند. این ادعا که این واقعیت جهان است، مستلزم طرح مهمترین پرسش است.
در این زمینه: انحطاط غرب
برگرفته از کتاب ایده ها پیامد دارند