ابداع و اجرای برنامههای اجتماعی از نوعی که مابقی متن بررسی میکند، مستلزم فهم علمی است، و استدلال اساسی فوکو این است که علوم اجتماعی و پزشکی دوران مدرن مهمتر از هر چیز مکانیسمهای کنترل اقتدارطلبانه، اعمال قدرت هستند.
دانش
علاوه بر این، ماهیت واقعی دانشی که آنها تولید میکنند منعکسکننده برنامه قدرتی است که در آن تصور میشوند، از این رو عبارت برجسته فوکو برای توصیف علوم انسانی «رژیمهای حقیقت» است. آنها به حقیقت نمیرسند، بلکه به حقایقی میرسند که باعث افزایش اعمال قدرت میشود. بدونشک همین نکته را میتوان در مورد تاریخ، دانشگاهی و غیر دانشگاهی، اعمال کرد. «قدرت در جوامع مدرن اساساً معطوف به تولید سوژههای منظمشده، منزوی و خود پلیس است».
مکانیسمی که این قدرت از طریق آن عمل میکند، «گفتمان» نامیده میشود، «مجموعهای از اندیشهها و کردارها با موضوع و شیوه بحث مشترک» – بهطور کلی، اشکال و قواعد ارتباطی که بخشهای خاصی از نظم اجتماعی را تعریف و هدایت میکنند. برای مثال، میتوان از گفتمان سیاست یا گفتمان پزشکی صحبت کرد؛ برای مثال، دومی مشخص میکند که بیمار مجاز به طرح چه سوالاتی از پزشک است، جدای از مثلاً اشکال مباحث پزشکی که پزشکان بین خود انجام میدهند – نمونههایی که میتوان تا بینهایت ضرب کرد.
درک این مطلب دشوار نیست که چگونه مسائل بازنمایی این بحث را هم احاطه کرده و در واقع بهشکلی دو لایه مطرح میشوند. پروژه بررسی واقعیت اجتماعی یا انسانی باید از طریق بازنماییها انجام شود (اگرچه در پزشکی حداقل اینها با نتایج مادی آزمایش میشوند) و بررسی تاریخی فوکو در مورد چگونگی عملکرد این علوم دوباره موضوع بازنمایی است و نمیتواند چیز دیگری باشد. محققان اعم از روانشناسان، روانپزشکان، کالبدشناسان، جامعهشناسان، کیفرشناسان یا هر چیز دیگر، از نظر عینی بیطرف نیستند؛ آنها (از طریق گفتمان) هم از نظر ایدئولوژیک و هم از نظر معرفتشناختی موقعیتمند هستند.
در اینجا لزوماً موضوع بدنیتی، سرکوب آگاهانه (چه رسد به ابداع) شواهد در کار نیست، بلکه موضوع این است که موقعیت محققان هدایتگر مشاهداتشان و معنایی است که از آن مشاهدات میگیرند.بهعقیده فوکو، و از این جهت که او با وبر و مکتب فرانکورت همسو است، پروژه مدرنیته باعث افزایش کنترل و کاربرد مؤثرتر قدرت بر کل بشریت است. با این همه، او پیچ و تاب جدید متفاوتی به آن میافزاید. در مکتب فرانکفورت بهصراحت، و نزد وبر بهشکل ضمنی، منبع تراوش محنتبار قدرت و کنترل مشخص و روشن است: طبقه حاکم یا نخبگان حاکم بیرحم و بیمسئولیت.
چنین سادهانگاریهایی در اندیشه فوکو جایی ندارند. حاکمان و حکومتشوندگان بهیک اندازه زندانیان درمانده گفتمان هستند و قدرت بر هر رابطهای، چه خصوصی و چه عمومی، وارد میشود فوکو میپذیرد که قدرت باعث ایجاد مقاومت میشود، اما این هم یک رابطه قدرت است.
جامعه بهعنوان شبکه روابط نابرابر قدرت در نظر گرفته میشود و نمیتواند غیر از این باشد. تفاوت عصر مدرن این است که این روابط بهنحو فزایندهای علمی میشوند و عواقب وخیم آن نه تنها بر آنچه که میتوانیم انجام دهیم، بلکه حتی آنچه را که میتوانیم بدانیم هم تعیّن میبخشد. وقتی او به «دیرینهشناسی دانش» اشاره میکند، کشف مقولههای مختلف گفتمانی را در نظر دارد که در طول قرنها مسلط بودهاند، همانطور که اشاره کردیم، و در اپیستههای خاص مختص هر دوره جداگانه جمع شدهاند.
در این زمینه: فرا روایت ها در پست مدرنیسم
برگرفته از کتاب پست مدرنیسم و تاریخ

