آثار مارکس شاید یکی از بزرگترین مثالها برای این موضوع باشد که جامعهشناسی غیراستعماری مستلزم برچیدن «نظریه شمال» نیست، بلکه نیازمند رویکردی افقی، بازاندیشانه و گفتگومحور است.
مارکس
برای مثال، یکی از تمرینهایی که من در کلاس درس خودم در باب سرمایهداری نژادمند انجام میدهم این است که از دانشجویان کلاسم میخواهم نام مارکسیستهای معروف قرن بیستمی را که با آنها آشنا هستند عنوان کنند.
- با توجه به نحوه تدریس نظریه در دانشگاه ما و دانشگاههای دیگر، شما با اسامی افرادی مانند آدورنو، هورکهایمر، مارکوزه و مکتب نظریه انتقادی روبرو خواهید شد.
با این همه، نامهای دیگری نیز به ذهن دانشجویان خطور میکند، مانند دبیلو. اس. دو بوآ، سی. ال جیمز، امه سزر، امیلکار کابرال، فانون، کلودیا جونز، انجلا دیویس، سیدریک رابینسون، روزا لوکزامبورگ و استوارت هال. نکته ضمنی در فهم کلاس درس من این است که افرادی که در طول قرن بیستم به مارکسیسم جان میبخشیدند و محققانی که هنوز از آنها الهام میگیریم، اندیشمندان ضد استعماری یا ضد امپریالیستی متعهد به تحلیل جهانی و رابطهگرا بودند.
همه این اندیشمندان هم مخالف مارکسیسم بودند، و هم همسوی با آن. بعلاوه، همسویی آنها با مارکسیسم نه بهخاطر امپریالیسم فکری، بلکه به این دلیل بود که واقعیتها و موضوعات تحقیق خود را در گفتگو با نظریههایی قرار میدادند که فکر میکردند قابلیت تحلیل انتقادی دارند.
افزون بر این، در بسیاری از موارد، این اندیشمندان که بهعنوان پیشگامان جامعهشناسی غیراستعماری تلقی شدهاند، مارکسیسم انتقادی خود را از طریق سفرها و تعاملات خود به مادرشهرها توسعه دادهاند، و باید بار دیگر تأکید کنیم که جنبش و گفتگوی فراملی از عناصر اساسی جامعهشناسی غیراستعماری است.
- ما به بررسی نحوه گرفتار شدن مارکسیسم کلاسیک در دام شرقشناسی و دوشاخهسازی پرداختهایم، اما بههمان اندازه باید روی اندیشمندانی تمرکز کنیم که نسخه خود را از مارکسیسم غیراستعماری توسعه دادند.
در این زمینه: امپریالیسم و جامعه شناسی
برگرفته از کتاب استعمارزدایی از جامعه شناسی