سوسیالیستها معتقدند که باید حداکثر قدرت را به دولت مرکزی واگذار کرد تا دولت بتواند جامعۀ برنامهریزیشدهای را با یک برنامۀ واحد بر کل ملت تحمیل کند. مثلاً، بیمۀ همگانی افراد را وادار میکند تا خدمات درمانی یکسانی که دولت ارائه میکند دریافت کنند.
دولت و سوسیالیسم
در مقابل، دولت غیرمتمرکزتر به معنای دولت رقابتیتر است، جایی که شهروندان میتوانند سیاستهایی را اتخاذ کنند که از طرح سوسیالیستی واحد منحرف شود. دولت غیرمتمرکز و رقابتی ماهیت فدرالیسم آمریکایی است که بنیانگذاران ایجاد کردند.
سوسیالیستها فدرالیسم آمریکایی را بهعنوان موضوعی ارتجاعی، بهانهای برای حقوق ایالتها که موجب دفاع از بردهداری شدند، قوانین جیم کرو و هر گناه قابل تصور دیگری که تاکنون دولتهای ایالتی و محلی مرتکب شدهاند تحقیر میکنند، در حالی که نقش مهم فدرالیسم در حفاظت از آزادی را نادیده میگیرند، نقشی که بنیانگذران آن را درک کردند.
فرانک چودوروف اهمیت دولت غیرمتمرکز برای جامعهای آزاد را با نوشتن این جملات خاطر نشان میسازد:مقاومت روانی در برابر تمرکز مانع واقعی [بر سر راه استبداد] است، مانعی که سنت حقوقیِ ایالات متحده آن را تقویت میکند.
شهروند دارای وفاداری تقسیمشده را نمیتوان به اطاعت بیقید و شرط وادار ساخت؛ اگر او عادت به خدمت به دو خدای سیاسی داشته باشد، تحت تسلط هیچ کدام نخواهد بود… هیچ اقتدار سیاسیای به حکومت مطلقه نمیرسد، مگر آنکه مردم از انتخاب وفاداری محروم شوند.
بیجهت نبود که استالین، موسولینی، هیتلر و لنین تمام مقامات رقیب، از جمله روحانیون، را حذف کردند. چودوروف ادامه میدهد: دولت «نمیتواند [به ما] آزادی بدهد، فقط میتواند آن را از بین ببرد. هر چه دولت قدرت بیشتری اعمال کند، مردم از آزادی کمتری برخوردار خواهند شد و هرگاه که دولت انحصار قدرت را در دست داشته باشد، مردم آزادی نخواهند داشت.
این تعریف حکومت مطلقه – انحصار قدرت – است» علاوه بر این، این مالیات بر درآمد تصاعدی است که «ایالات متحده را به اندازه کشورهایی که پیش از آن بودند کاملاً متمرکز کرده است، همان نوع تأسیسی که پدران بنیانگذار از آن متنفر بودند. چودوروف مینویسد که از سال 1954 دولت آمریکا حتی بسیار بیشتر از قبل متمرکز شد. چگونگی وقوع این اتفاق به شرح زیر است:
هنگامیکه دولت فدرال قادر شد دست در جیب مردم کند و پول آنها را پرداخت کند، [مالیات تصاعدی بر درآمد] وفاداری آنها نسبت به دولتهای محلی خود را از بین برد. این امر بهجای اینکه آنها را شهروند ایالتهای مربوط خود کند، آنها را به شهروندان ایالات متحده تبدیل کرد.
وفاداری آنها دنبالهروی پولشان بود، پولی که اکنون نه توسط نمایندگان محلی خود، که کنترل زیادی بر آنها داشتند، بلکه توسط نمایندگان سایر ایالتها از آنها گرفته میشد. بدین ترتیب، آنها تابع ارادۀ دولت مرکزی شدند. دولتهای ایالتی و محلی نیز کمابیش به حق امتیاز دولت فدرال تبدیل شدهاند، دولتی که به راحتی میتواند با وعدۀ کمکهای مالی فدرال یا انکار آنها به ایالتها رشوه بدهد یا آنها را تهدید به تسلیم کند.
در این زمینه: اشتراکات سوسیالیسم
برگرفته از کتاب مشکل سوسیالیسم