حملات تروریستی یازده سپتامبر، تأثیرگذارترین واقعه تاریخ مدرن است.
وقتی آن حادثه وحشتناک رخ داد، گروههای خبر حرفهای و ساکنان شهر نیویورک ویدیوهای زنده تهیه کردند که از رسانهها پخش شد. همه ما فیلم برخورد هواپیما به برج جنوبی پنتاگون را دیدیم که چطور مثل یک خانه پوشالی فرو ریخت.
اما مردم در مورد مشاهدات خود نظرات مختلفی داشتند. خیلی از آنها فکر میکردند هواپیمای مسافربری که توسط تروریستهای انتحاری دزدیده شده بود با برخورد با برجهای دوقلو منفجرشده و ساختمان را فرو ریخت.
بسیاری دیگر از مردم دولت آمریکا را مسئول انفجار هواپیما و برخی دیگر مواد منفجره پنهانشده در داخل برجها را باعث تخریب آن میدانستند.
ادعاهای مبنی بر اینکه دولت آمریکا به وقوع حادثه یازده سپتامبر کمک کرده، در نظریههای توطئه بازتاب یافت که به راحتی میتوان در انیترنت و رسانههای اجتماعی پیدا کرد. بعضی از گروهها مثل «حقیقت یازده سپتامبر» مستندها ساختند، کتابها و مقالات منتشر کردند و حتی جنبشهایی به راه انداختند تا مردم را قانع کنند دولت آمریکا حقیقت را پنهان میکند.
بعضی از نظریههای توطئه، دولت آمریکا را شریک و همدست دانسته و فرض میکند که مأموران دولت از این حمله آگاه بوده و عمداً از آن جلوگیری نکردند.
بعضی دیگر معتقدند دولت آمریکا نقش فعالی داشته و مأموران دولت، این حملات را سازماندهی و اجرا کردند. اغلب این نظریهها، حملات یازده سپتامبر را به عنوان «عملیات پرچم دروغین» مثلاً یک جنگ به تصویر کشیده و معتقدند که مثلاً هواپیماها کنترل از راه دور بودند، یا مواد منفجره باعث تخریب برجهای دوقلو شد، یا یک راکت به ساختمان پنتاگون برخورد کرد نه یک هواپیمای مسافربری و …
این نظریههای توطئه به هر حال جذاب هستند و ترس عمیقی ایجاد میکنند. اینکه همه ما عروسکهای خیمهشببازی در دست نیروهای پنهان، ظالم و قدرتمند هستیم. به سازمانهای مخفی و زیانآور اشاره میکنند که روی زندگی ما تأثیر میگذارند ولی از آن بیخبریم.
خیلی از نظریههای توطئه یک حس «چه میشود اگر» در میان مردم برمیانگیزند. آیا این نظریهها میتوانند حقیقت داشته باشند؟ به چه چیزی در مورد نحوه زندگی ما اشاره دارند؟ آیا ما نحوه کار جهان راو اقعاً میدانیم؟ یا همیشه فریب خوردهایم؟

نظریه توطئه بر اثر یک موضوع مرموز وسوسهبرانگیز بهوجود میآید. بنابراین قابلیت جذب طیف وسیعی از مخاطبان را دارند. چنین جذابیت گسترده نظریههای توطئه، به علت جایگاه آنها در فرهنگ عمومی است. خیلی از فیلمهای تأثیرگذار این ایده را پروراندند که مردم توسط شیاطین یا نیروهای پنهان گول خوردهاند.
در فیلم «Truman Show» کاراکتر اصلی، از اینکه تمام زندگی او یک نمایش واقعی تحت کنترل یک ایستگاه تلویزیونی بود، خبر ندارد. اقوام، دوستان و حتی همسر او بخشی از یک توطئه هستند که طراحیشده تا او باور کند یک زندگی عادی دارد.
مثال دیگر فیلم «Matrix» است. در این فیلم، به بینندگان القا میکنند که زندگی آنها یک تصویر خیالی بوده که عمداً جلوی چشم آنها قرار داده شده است.
در واقع، انسانها، زندانی توطئه خصمانه و هوشمندانه کامپیوترهایی هستند که از انرژی زندگی انسان به عنوان باتریهای مقرونبه صرفه استفاده میکنند. این دو فیلم، عمدتاً نظریههای توطئه وجودگرایانه را به تصویر کشیده و دلالت بر کنترل زندگی ما توسط توطئه دارند.
فیلمهای دیگری هم براساس این نظریههای توطئه ساخته میشوند که نهادها و سازمانها چطور از نهایت قدرت خود برای آزار شهروندان استفاده میکنند. اغلب،برای شکار مخاطب خود تکنولوژی پیشرفته هم دراختیاردارند. مثل این فیلمها:
«Eagle eye»، «The net»، «Enemy of the State» من شخصاً طرفدار مجموعههای «خاله پوشالی» از «نت فلیکس» هستم، که نشان میدهد چطور یک سیاستمدار فاسد از طریق دروغ، فریب، رشوه، ارعاب و تهدید برای خود شغل فراهم کرده و حتی دست به کشتار مردم میزند تا رئیسجمهور آمریکا شود. همه این فیلمها و مجموعهها دارای عنصر کلیدی همه نظریههای توطئه هستند، یعنی صاحبان قدرت و نهادها را به عنوان گروههای مخفی، شرور و خطرناک به نمایش میگذارند.
نظریههای توطئه در صورت حقیقتداشتن، جذاب میشوند. مثلاً نظریه توطئه در سطح بالای سیاسی ماجرای «ایران – کنترا». در دهه 1980 مأموران دولت آمریکا، زمانی که ایران تحت تحریم تسلیحاتی بود، مخفیانه به ایران اسلحه میفروختند و سپس از منافع آن به شورشیان «کنترا» در نیکاراگوئه کمک میکردند. هرچند سرمایهگذاری روی کنتراها توسط کنگره آمریکا ممنوع شده بود.
برگرفته از کتاب روانشناسی نظریههای توطئه