هر کسی در برابر دستورات اخلاقی پیاپی مجبور به واکنش میشود، دستوراتی که بیانگر زندگی تکانهای فرد نیستند و از دیدگاه روانی ,حتی فراتر از آناند و شاید فرد به طور عینی دورو و ریاکار توصیف شود، خواه کاملاً از این تفاوت آگاه باشد خواه نباشد.
ریاکاری
نمیتوان انکار کرد که تمدن معاصر از این نوع دورویی و ریاکاری به طور فوقالعاده زیادی طرفداری میکند. حتی ممکن است با جرات تأکید کند که با همین ریاکاری شکل گرفته است و اگر بخواهد بر اساس حقیقت روانشناختی زندگی را بپذیرد باید به تغییر بزرگی تن دهد.
ازاینرو، عدۀ ریاکاران متمدن از افراد فرهیخته بیشتر است و حتی میتوان این سؤال را مطرح کرد که آیا برای حفظ تمدن، وجود تعداد مشخصی از این ریاکاران متمدن ضروری است یا خیر، زیرا قابلیت سازگاری فرهنگی انسان که از قبل ترتیب یافته است شاید برای وظیفه زندگی بر اساس حقیقت کافی نباشد.
همچنین، حفظ تمدن حتی با چنین دلایل مشکوک، این امید را میدهد که با هر نسل جدیدی، با تبدیل تکانههای بسیار بیشتری بتوان زمینه را برای تمدن بهتر فراهم کرد.
در این زمینه: آثار جنگ
برگرفته از کتاب تاملاتی درباره جنگ و مرگ