سوسیالیست ها
سوسیالیسم از زمان ابداع آن در قرن نوزدهم تغییر فراوانی کرد. سوسیالیست آمریکایی چه نوع آن را میخواهد؟ آنها ادعا میکنند تفسیر جدیدی ارائه داده و یک مفهوم خاص به نام «سیاست هویت» بیان کردهاند که مارکس آن را نمیپذیرفت و دیگر سوسیالیستها از آن دوری میکردند.
در نتیجه سوسیالیسم آمریکایی شایسته این نام است. واژه پیشنهادی من «سوسیالیسم هویت» است. برای درک آن باید با خود سوسیالیسم شروع کنم و از لحاظ ریشه و اساس به آن بپردازم. اینجا تعریف مارکس زیاد مفید نیست بلکه از ژوزف شومپیتر بیان میکنم.
او در اثر کلاسیک خود «کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دمکراسی» سوسیالیسم را به عنوان سیستمی توضیح میدهد که امور اقتصادی جامعه متعلق به عموم است و به حوزه خصوصی مربوط نمیشود. این تعریف عالی است چون یک طیف ایجاد میکند. یک سوی طیف جامعهای با بازار آزاد است که در حوزه خصوصی ثروت و دارایی ایجاد میکند و باید اقدامات بیشتری انجام دهد.
در سمت دیگر طیف جامعه، سوسیالیستها وجود دارند که در آن ثروت و دارایی مردم به عنوان «منبع» دولت شمرده میشود. دولت دارایی را دریافت میکند و براساس اولویتها و اهداف حکومتی توزیع میکند. تعریف شومپیتر به ما اجازه میدهد هر نوع از سوسیالیسم را در یک نقطه این طیف قرار دهیم.
همچنین تعریف شومپیتر خاصیت ایجاد ارتباط دارد تا تمام سوسیالیستهای مندرآوردی از آن استقبال کنند. اما به ظرافت تعاریف تاریخی و کلاسیک نیست. تعریف مارکس را درنظر بگیرید: مالکیت کارگر بر ابزار تولید.

عملاً به معنای این است که در آمریکا کارگران شرکتهای Apple، Amazon، Verizon و General Motorz مالک شرکتهای خود هستند. من مطمئنم میتوان چند تئوری مارکسیستی اصلاحناپذیر در افکار بودین و برکلی که مشتاق این بحثها بودند، پیدا کرد.
فعال سیاسی مت برونیگ طرح اخراج تدریجی کارگران شرکتها را بر پایه یک پینشهاد سوئدی در دهه 1970 ارائه داد. خود سوئدیها جلوی آن را گرفتند چون فهمیدند اقتصاد آنها را ضعیف خواهد کرد. در صورتی که الیزابت وارن و برنی سندرز به دنبال دادن سهم به کارگران شرکتهایی هستند که برایشان کار میکنند. من هیچ سوسیالیست برجستهای را نمیشناسم – در کنگره یا در دسته دمکراتها در رقابت برای ریاست جمهوری – که از اخراج کارگر از شرکت حمایت کند. این مدل سوسیالیسم هیچ جای دنیا نبوده است.
مشخصترین کاربرد تاریخی سوسیالیسم، ملی کردن صنعت است که سود و دقت عمل بهتری دارد. در جوامع کم و بیش سوسیالیست صنایع ملیشده وجود دارد اما در کشورهای کاملاً سوسیالیست دولت مالک تمام بخشهای اقتصاد، دفاع، زیرساختها، صنایع غذایی و حتی تفریح مردم است. اتحاد جماهیر شوروی اینگونه بود و امروز در کوبا دولت محصول نیشکر تا اقامتگاههای گردشگری را هم تحت کنترل دارد.
در هند، که تا حدودی سوسیالیست است دولت بعضی از نهادهای کلیدی مثل بانکها، فرودگاهها و صنایع نفت و زغالسنگ را تصاحب کرده است و بقیه دست بخش خصوصی است. در انگلستان دولت بخش بهداشت را در دهه 1940 ملی کرد و اکنون اداره بیمارستانها، پرداخت حقوق بازنشستگان و ارائه خدمات دست دولت است. ولی ملی شدن دیگر باب میل سوسیالیستها نیست. در دوران اوباما دولت آمریکا روی بهداشت، بانکها، شرکتهای ماشینسازی و انرژی قدرت داشت اما این اعمال قدرت برحسب تعهد، نظارت و ضمانت بود.
اکنون ما دکتر خصوصی، بیمارستان خصوصی، شرکتهای بیمه خصوصی و صنایع پولی و مالی خصوصی داریم که به سختی ساماندهی شدند. بخش انرژی چاههای جدید جستجو میکند، بازارهای جدید برای فروش مییابد و راههای تازه برای ادامه دخالت دولت، در صورتی که بعضی قوانین دوران اوباما باقی مانده، صنعت انرژی یک متحد در حکومت ترامپ دارد.
من هنوز نتوانستهام یک سوسیالیست در آمریکا پیدا کنم که از دخالت دولت در فروشگاهها، خانههای بازنشستگان، مراکز مراقبتهای فوری حمایت کند. در حالی که اینها غذا، پناهگاه و مراقبتهای درمانی فراهم میکنند که گاهی اوقات حقوق و مستمری نامیده میشود.
حتی نمیشنوم کسی از ملی شدن شرکتهای پستی یا تلفن یا حتی سفرهای خصوصی صحبت کند، در حالی که زمانی این موارد در حوزه اختصاصی دولت فدرال بود. اگر کسی اصرار کند که دولت – نه بازار – شرکتهای کامپیوتری را تحت کنترل درآورد و تصمیم بگیرد ابزار دیجیتال سال بعد چگونه ساخته شود، آن شخص باید یک مجنون یا فرد غیرعادی یا باشد.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب آمریکا تحت لوای سوسیالیسم