معتقدم، شخصیت دکتر در قرن نوزدهم شکل شخصیت پزشک در قرن نوزدهم شکل گرفت - نشر پیله

شخصیت پزشک در قرن نوزدهم شکل گرفت

کتاب کلام بعداز مرگ آغاز می ‌شود
Rate this post

معتقدم، شخصیت دکتر در قرن نوزدهم شکل گرفت و تا حدی از تقدس برخوردار شد، بر کشیش برتری پیدا کرد، پیرامون خودش گروهی را گردآورد و به عقلانی‌سازی همه باورها و ساده‌لوحی‌های زندگی در محیط‌های کوته‌فکرانه، دهقانی و خرده بورژوازی فرانسوی در قرن هجدهم و نوزدهم پرداخت.

شخصیت پزشک

باور دارم که شخصیت پزشک از این زمان به بعد، ثابت، بی‌حرکت و تغییر ناپذیر باقی ماند. من در چنین محیطی بزرگ شدم، جایی که در آن عقلانیت در لفافه نوعی پرستیژ جادویی پنهان بود، و ارزش‌هایش در تقابل با ارزش‌های نوشتاری قرار داشت.

پزشک-و خصوصاً جراح، من پسر یک جراح هستم-کسی نیست که سخن بگوید او در عوض می‌شنود. او به حرف‌های مردم گوش می‌دهد، نه به این دلیل که آن حرف‌ها را جدی می‌گیرد، و نه برای اینکه بفهمد آنها چه می‌گویند، بلکه برای اینکه نشانه‌های یک بیماری جدی، جسمی یا ارگانیک را از لابلای صحبت‌های آنها- که باید گفته شود- پی بگیرد.  پزشک گوش می‌دهد، اما کلام بیمار را قطع نمی‌کند، تا به حقیقت خموش بدن برسد.

پزشک سخن نمی‌گوید، او کارش را  می‌کند، یعنی حس می‌کند، مداخله می‌کند. جراح آسیب را در بدن به خواب رفته کشف می‌کند، بدن را می‌گشاید و دوباره آن را می‌دوزد، او عمل می‌کند؛ همه اینها در سکوت و در تقلیل مطلق کلمات به انجام می‌رسند.

تنها چیزهایی که او بیان می‌کند، چند کلمه مربوط به تشخیص و درمان است. پزشک تنها برای بیان حقیقت و تجویز دارو به‌طور مختصر سخن می‌گوید. او می‌نامد و دستور می‌دهد، همین. در این معنا خیلی به ندرت اتفاق می‌افتد که پزشک صحبت کند. بی‌شک، این ارزش‌زدایی عمیق و کارکردی از کلام در عمل قدیمی پزشک کلینیکی بر من برای مدت زمانی طولانی سنگینی می‌کرده و تا همین ده، دوازده سال پیش، کلام برای من تا حد خیلی زیادی حرف مفت بوده است.

پس، زمانی که شما شروع به نوشتن کردید، درک تحقیرآمیز اولیه شما نسبت به آن واژگون شد. بدیهی است که این واژگونی پیشتر از این اتفاق افتاد. در اینجا وارد یک اتوبیوگرافی می‌شویم که هم خیلی روایت‌گونه است و هم بسیار ملال آور. لذا آن‌قدر جدابیت ندارد که بتوان خیلی بر آن تمرکز نمود.

بیایید این‌طور بگوییم که بعد از کارهای مفصلی که انجام دادم، نهایتاً به کلامی که عمیقاً ارزش‌زادیی کرده بودم، ارزش و حالت وجودی خاصی بخشیدم. مساله‌ای که اکنون درگیر آن هستم-در واقع، ده‌سالی است که دست از سر من بر نداشته-به این قرار است: 

در فرهنگی شبیه فرهنگ ما، در جامعه‌ای نظیر جامعه ما، چه معنایی از وجود کلمات، نوشتار و گفتمان داریم؟ به نظرم ما هرگز اهمیت زیادی برای این واقعیت قائل نبوده‌ایم که در هر صورت این تنها کلام است که وجود دارد.

کلام نه فیلم شفافی است که ما از طریق آن واقعیت را می‌بینیم، و نه آیینه‌ای است که ماهیت فکر ما و آنچه که به آن فکر می‌کنیم را منعکس سازد. کلام، ثبات، ستبری، تراکم و طریقه خاص خودش در ایفای کارکرد را دارد. قوانین کلامی به همان شیوه قوانین اقتصادی موجودیت می‌یابند. کلام به همان طریقی موجودیت می‌یابد که بنای یادبود، یک تکنیک، نظامی از روابط اجتماعی و غیره موجودیت می‌یابند.

در این زمینه: ترس از صحنه

برگرفته از کتاب کلام بعداز مرگ آغاز می ‌شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *