شرقشناسی محصول استعمارستیزی اوایل قرن بیستم بود. این احساس ضد استعماری ارتباط نزدیکی با جنبشهای استقلالطلبی ملیگرایی داشت که میخواستند به حکومت استعماری اروپا پایان دهند و به کشورها اجازه خودگردانی دهند.
شرق شناسی
فرانتز فانون، آلبر ممی و امه سزر، همگی کتابهای خود را در زمانی نوشتند که تحت حاکمیت امپراتوری اروپا بودند و به بررسی رابطه «میدانی» بین استعمارگر و استعمارشده پرداختند. آنها به توصیف آسیب روانی و سیاسی پرداختند که استعمار به همه افراد درگیر خود وارد ساخته بود.
ادوارد سعید نخستین کسی بود که به تحلیل تاریخ فرهنگی اروپا از منظر یک «بیگانه» پرداخت. او بهعنوان یک استعمارزده مینوشت، اما در داخل تشکیلات غربی بود. او برای تحلیل خود از اندیشههای پساساختارگرایانه استفاده کرد، و اندیشه خود را بر این تصور استوار کرد که کلیت دانش از طریق گفتمانهای مختلف ایجاد میشود و بههمین دلیل بیثبات و همواره در حال تغییر است. بررسی موضوع استعمارگری بدین طریق، باعث شد که سعید به یکی از مهمترین پایهگذاران مطالعات پسااستعماری تبدیل شود.
مطالعات پسااستعماری ماهیتی بین رشتهای دارند و در همه علوم انسانی و اجتماعی بهدنبال پاسخ هستند. محققان آن از زبانشناسی، نظریه انتقادی، مطالعات فرهنگی، تاریخ و فلسفه برای تحلیل این موضوع استفاده میکنند که چگونگی استعمار به مردم استعمارشده و نیز اروپاییهای استعمارگر آنها شکل میدهد.
مطالعات پسااستعماری با تمرکز بر خاورمیانه به بررسی کتابها، مقالات و جزوههای قرن نوزدهمی نوشتهشده درباره این منطقه پرداختهاند تا ببینند چگونه پروژه بزرگ استعماری، یعنی پروژه حاکمیت بر مناطق دیگر را منعکس میکنند.
دیدن نحوه رفتار شخصیتهای رمان یا نحوه توصیف مردم خاورمیانه در سفرنامهها نشان میدهد که اروپاییها چگونه به «شرقیها» نگاه میکردند. این نوع تحلیل بهعنوان تحلیل گفتمان شناخته میشود و فرآیند توضیح اینکه چگونه متون میتوانند دیدگاههای ایدئولوژیک را برملا کنند، از فرآیند واسازی* ناشی میشود که توسط فیلسوف فرانسوی ژاک دریدا توسعه یافته است.
نظر سعید این بود که مطالعات غربی درباره شرق به حکومت استعماری گره خورده و در واقع باعث ایجاد استعمار شده است. این یک نگاه جدید به موضوع بود. پس از جنگ جهانی دوم مطالعات منطقهای رواج یافت. این رشته از مطالعات بر دانش درباره سیاست، ادبیات، اقتصاد و فرهنگ حوزههای خاص مانند مطالعات خاورمیانه متمرکز بود.
سعید این شیوه مطالعه را خلف مستقیم مطالعات دوران استعمار میدانست و بنابراین طبیعتاً دنبالهروی همان نوع اندیشه بود. بهگفته سعید، جهان ممکن است دستخوش تغییر سیاسی شده باشد، اما محققان هنوز ذهنیت استعماری داشتند. سعید هنگام نوشتن شرقشناسی تحت تأثیر نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت هم قرار داشت.
این گروه به مطالعه شیوههای تقویت اندیشه سرمایهدارانه در فرهنگ عامه مانند فیلم، موسیقی، تلویزیون و حتی طالعبینی میپرداخت. مکتب فرانکفورت معتقد بود که بررسی فرهنگ بدین طریق میتواند عملکردهای پنهان جامعه سرمایهداری را برملا سازد. با این همه، سعید پیرو کامل اندیشه مکتب فرانکفورت نبود.
شرقشناسی بهجای نقابافکنی و افشاگری روشهای استفاده ماهرانه از کتاب و موسیقی توسط نیروهای مسلط برای ایجاد کنترل، به این نکته توجه کرد که چگونه متون ادبی و دانش فرهنگی در خود دارای قدرت هستند. شرقشناسی از آنجا که نظام فکری افشا میکند، بیشتر تحت تأثیر میشل فوکو است.
در این زمینه: رویکرد تاریخی ادوارد سعید
برگرفته از کتاب تحلیلی در باب شرق شناسی ادوارد سعید