حقیقت
شیوه آماری، حقایق را بصورت میانگین ایده آل نشان می دهد اما تصویری از حقیقت تجربی آنها در اختیار ما نمی گذارد. اندیشیدن در مورد یک جنبه غیرقابل بحث حقیقت، ممکن است خود حقیقت را به شکل گمراه کننده ای تحریف کند.
این مسئله بویژه در مورد تئوری هایی که بر پایه آمار شکل گرفته اند بیشتر صدق می کند. با این حال، جنبه بارز حقایق واقعی فردی بودن آنهاست.
اگر بخواهیم صادقانه صحبت کنیم می توان گفت: که تصویر حقیقی چیزی غیر از استثنائات آن قانون نیست و اینکه در نتیجه، ویژگی غالب حقیقت مطلق بی قاعدگی آن است.
هر وقت، از نظریه ای صحبت می شود که به عنوان یک راهنما برای خویشتن شناسی عمل می کند می بایست این ملاحضات را بخاطر سپرد.
هیچ خویشتن شناسیی براساس فرضیه های نظری وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد چرا که مفعول خویشتن شناسی، فرد است که خود یک استثنای نسبی و یک پدیده بی قاعده است.
بنابراین این ویژگی های جهانی و باقاعده نیستند که ویژگی او را تشکیل می دهند بلکه ویژگی های منحصر به فرد هستند. او را نباید به عنوان یک واحد تکرارشدنی تصورکرد بلکه باید او را بصورت یک واحد منحصر به فرد و خاص تلقی نمود که نهایتا نه می توان او را شناخت و نه می توان آن را با چیز دیگری مقایسه کرد.
برگرفته از کتاب خود کشف نشده
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم