صد و پنجاه سال تجربۀ سوسیالیسم در دهها کشور بزرگ و کوچک، صداقت هشدار روتبارد را ثابت میکند. روسیه تا پیش از اتخاذ سوسیالیسم در 1917، بزرگترین صادرکنندۀ غلات دنیا بود.
تجربه سوسیالیسم
بهخاطر کشاورزی سوسیالیستی، بیش از ده میلیون روس در دهههای 1920 و 1930 از گرسنگی جان باختند. هنگامی که مائو تسه تونگ کشاورزی چین را سوسیالیستی ساخت، بیش از سی میلیون چینی بین سالهای 1959 تا 1962 از گرسنگی تلف شدند. سوسیالیسم در طول قرن بیستم، فجایع وحشتناک انسانی را در کامبوج، غنا، اتیوپی، تانزانیا و سایر کشورها رقم زد.
نتایج دقیقاً مشابهی برای صنایع تولیدی و دیگر صنایع کشورهای سوسیالیستی قرن بیستم رخ داد. همانطور که اقتصاددان، دیوید استرفلد، مینویسد: «سوسیالیسم بهخاطر ماهیت خودش، به تنبلی و تنپروری پاداش میدهد و پشتکار و سختکوشی را مجازات میکند.
بنابراین، سوسیالیسم انگیزههایی را ایجاد میکند که با هدف رفاه مادی که قول آن را میدهد، ناسازگار است. معضل ذاتی سوسیالیسم آن است که افرادی که منطقی به انگیزههای مقابلشان پاسخ میدهند، نتایجی را ایجاد میکنند که برای کل جامعه غیرمنطقی است.»
در اوایل قرن بیستم، برخی از سوسیالیستها استدلال میکردند که سوسیالیسم به طریق نسبتاً شگفتانگیزی بشریت را دگرگون میسازد و عملاً جانشین خدا میشود تا «انسان سوسیالیستی» جدیدی خلق کند که دیگر حریص نیست و تمایلی هم به تعقیب منافع شخصی خود ندارد.
مدتها پیش ثابت شد که این استدلال، لودگیای بیش نیست؛ چرا که با وجود تلاشهای بیهودۀ جماهیر شوروی، چین، کوبا و سایر رژیمهای سوسیالیستی برای اثبات درستی نظریهشان با استفاده از وحشت و کشتار جمعی، این امر هرگز در هیچکجای جهان محقق نشد.
در این زمینه: اشتراکات سوسیالیسم
برگرفته از کتاب مشکل سوسیالیسم