مروری بر کتاب تاثیر علم بر جامعه علم و سنت (بخش دوم) کتاب های برتراند راسل - نشر پیله

علم و سنت (بخش دوم)

بنیادهای اومانیسم رنسانس
Rate this post

برای مطالعه بخش اول به این آدرس لینک مراجعه بفرمایید

در مورد هر یک از عناصر چشم انداز مکانیکی باید توضیح بدهم

(1) مشاهده در مقابل اقتدار: برای افراد تحصیل کرده مدرن، به نظر می رسد بدیهی است که واقعیت با مشاهده و نه با مشورت مقامات باستان مشخص شود. اما این تصوری کاملاً مدرن بوده که به سختی قبل از قرن هفدهم می توانست وجود داشته باشد. ارسطو اظهار داشت که زنان دندان های کمتری نسبت به مردان دارند. اگرچه او دو بار ازدواج کرده بود، اما هرگز به دنبال اثبات این جمله با بررسی دهان همسرانش نبود.

او همچنین گفت که اگر در هنگام نزدیکی باد شمال بوزد، کودکان سالم تر خواهند بود. احتمالا هر دو همسر او هر شب قبل رفتن به بستر آب و هوار اچک می کردند. او اظهار می کند مردی را که سگی دیوانه گاز بگیرد، دیوانه نمی شود، اما دیگر حیوانات دچار جنون می گردند.

گاز موش ماده برای اسب ها خطرناک است، به خصوص اگر آن موش باردار باشد. بی خوابی فیل ها با مالیدن شانه های آنها با نمک، روغن زیتون و آب گرم  قابل درمان است و غیره … با این حال، مکتب کلاسیک ها که هرگز حیواناتی به جز گربه و سگ را مشاهده نکرده اند، به ستایش ارسطو به خاطر وفاداری خود به مشاهده ادامه دادند.

ارسطو
ارسو

فتح شرق توسط اسکندر باعث هجوم شدید خرافات به داخل جهان هلنیستی شد. این خصوصاً در مورد اخترشناسی قابل توجه بود که تقریباً کلیه مشرکان بعدها به آن اعتقاد داشتند. کلیساها آن را محکوم کردند، نه به دلایل علمی بلکه به این خاطر که آن دلالت بر مطیع سرنوشت بودن دارد.

اما در آثار سنت آگوستین یک استدلال علمی علیه اخترشناسی وجود دارد که به نقل از یکی از شکاکان بت پرست نادر می باشد. بحث این است که دوقلوها معمولاً مشاغل مختلفی دارند که اگر طالع بینی درست باشد، اینگونه نخواهد بود.

در زمان رنسانس، اعتقاد به طالع بینی نشانه ی متفکران آزاد اندیش بود، آنها هر آنچه را که کلیسا محکوم کرده بود را درست می پنداشتند. متفکران آزاد اندیش، در مورد جذابیت حقایق قابل مشاهده هنوز علمی تر از مخالفان خود نبودند.

 بسیاری از ما هنوز هم به چیزهای زیادی اعتقاد داریم که در واقع هیچ پایه ای جز ادعاهای پیشینیان ندارند. همیشه به من گفته می شد شتر مرغ ها میخ می خورند و همیشه در شگفت بودم كه چگونه آنها در بین بوته ها میخ پیدا می کنند، اما برای من پیش نیامد که به داستان شک کنند. در آخر فهمیدم که آن نظر پلینیوس بوده و اصلا حقیقت ندارد.

بعضی چیزها قابل باور هستند، زیرا مردم احساس می کنند که باید واقعیت داشته باشند و در چنین مواردی نیاز به شواهد محکمی برای از بین بردن این اعتقادات می باشد. برداشت مادرانه مورد مهمی است. فرض بر این است که هرگونه برداشت قابل توجه مادر در دوران بارداری بر فرزند تأثیر خواهد گذاشت.

این مفهوم حکم کتاب مقدس است: به یاد داشته باشید که چگونه یعقوب از چارپایانی دورگه محافظت می کرد. اگر از هر زنی معمولی که اهل علم نیست در این باره بپرسید، آنقدر برای شما دلیل و مثال از خانم ایکس، غیره و ذالک به منظور اثبات این خرافات خواهد آورد که در نهایت تسلیم می شوید و هرگز نمی توانید او را مجاب کنید که این افسانه ای بیش نیست. هرگز امکان ندارد که زنی باردار روباهی در دام افتاده را ببیند و نوزادش با پاهایی شبیه به روباه به دنیا بیاید.

اسکندر مقدونی

در مورد وراثت ویژگی های اکتسابی نیز همین وضعیت رخ می دهد. انگیزه قوی برای اعتقاد به این موضوع وجود دارد که زیست شناسان بزرگ ترین مشکل را در عوض کردن ذهنیت مردم نسبت به این قضیه دارند.

در روسیه آنها نتوانسته اند استالین را متقاعد كنند و مجبور شدند که جنبه علمی بودن آن را کنار بگذارند. هنگامی که تلسکوپ گالیله قمر مشتری را کشف کرد، ارتدوکس ها از نگاه کردن آن امتناع کردند زیرا آنها می دانستند که چنین اجسامی نمی توانند وجود داشته باشند، بنابراین تلسکوپ تنها آنها را فریب می دهد.

احترام به مشاهدات بر خلاف سنت دشوار است و شاید کسی بگوید بر خلاف ماهیت بشر است. علم بر آن اصرار دارد و این اصرار منشاء نا امیدترین نبردها بین علم وقدرت بود. هنوز هم جنبه های بسیار زیادی وجود دارد که درس های آنها آموخته نشده اند.

کمتر کسی متقاعد می شود که عادتی ناخوشایند به عنوان مثال، عریان گرایی با مجازات قابل درمان نیست. تنبیه افراد شوکه کننده دیگران خوشایند است و ما دوست نداریم بپذیریم که تحقیر در این لذت همیشه از نظر اجتماعی مطلوب نیست.

(2) استقلال دنیای فیزیکی : ​​شاید قدرتمندترین حلال چشم انداز مربوط بدوره قبل از علوم جدید، اولین قانون حرکتی است که جهانیان نیز برای آن باید مدیون گالیله باشند که تا حدودی توسط لئوناردو داوینچی پیش بینی شد.

قانون اول حرکت می گوید بدن در حال حرکت با سرعتی یک نواخت در یک جهت پیش می رود تا زمانی که چیزی جلوی آن را بگیرد. قبل از گالیله تصور می شد که یک بدن بی جان به خودی خود حرکت نخواهد کرد و اگر در حال حرکت باشد به تدریج متوقف خواهد شد.

تصور می شد فقط موجودات زنده می توانند بدون کمک برخی قدرت های خارجی حرکت کنند. ارسطو فکر می کرد که اجسام آسمانی توسط خدایان حرکت می کنند. حیوانات می توانند در اینجا، روی زمین حیوانات حرکت می کنند و می توانند باعث حرکت در جسم مرده شوند. اذعان شده که انواع خاصی از حرکت برای جسم مرده “طبیعی” است: زمین و آب به طور طبیعی به سمت پایین و هوا و آتش به سمت بالا حرکت می کنند. اما ورای این حرکات ساده و طبیعی همه چیز بستگی به انگیزه روح موجودات زنده دارد.

تا زمان پابرجایی این دیدگاه، فیزیک نمی توانست به عنوان علمی مستقل باشد، زیرا تصور می شد که دنیای فیزیکی نیاز به علیت داشته باشد. اما گالیله و نیوتن ثابت کردند که تمام حرکات سیارات و مواد مرده روی زمین، طبق قوانین فیزیک پیش می رود و پس از آغاز، به طور نامحدود ادامه خواهید یافت. در این فرایند نیازی به ذهن نیست. نیوتن همچنان فکر می کرد که خالقی برای انجام روند نیاز است، اما بعد بر طبق قوانین خاص خودش این تفکر را کنار گذاشت.

دکارت اظهار داشت كه نه تنها جسم مرده، بلكه اجساد حيوانات نيز كاملاً  طبق قوانین فیزیک اداره می شوند. احتمالاً فقط کلام او را از گفتن همین حرف  در مورد بدن انسان منع کرده است. در قرن هجدهم، متفکران آزاداندیش فرانسه در حوزه قدمی بیشتر را برداشتند.

بر طبق ديدگاه آنها، رابطه ذهن و ماده نقطه مقابل آنچه بود که ارسطو و دانشمندان تصور می کردند. در نظر ارسطو، اولین علل همیشه ذهنی بودند، همانطور که وقتی راننده قطار باری آن را روشن می کند، تمام واگن های قطار حرکت خواهند کرد. در عوض، در قرن هجدهم ماتریالیست ها همه علل مادی و اندیشه ذهنی را به عنوان نتیجه فرعی غیر علمی می دانستند.

رنه دکارت

(3) تفسیر “هدف”: از علت های چهرگانه ارسطو، علم مدرن فقط یکی از این چهار علت را پذیرفته است. دو تا از آنها چهار علت  ارسطو به بحث ما مربوط نمی شوند. دو مورد مد نظر ما علت های  “فاعلی ” و “غایی” هستند. علت « فاعلی» همان چیزی است که “علت” خوانده شود. علت “غایی”  نیز هدف می باشد.

در امور انسانی این تمایز اعتبار دارد. فرض کنید رستوران در بالای کوه پیدا کنید. علت “فاعلی” حمل مواد و چیدمان آنها در شکل خانه و علت غایی آن ارضای گرسنگی و تشنگی گردشگران می باشد. در امور بشری، سؤال “چرا؟” به طور طبیعی و معمول با تعیین علت غایی و علت فاعلی پاسخ داده می شود.

علت  اگر بپرسید “چرا رستوران اینجاست؟” ، پاسخ طبیعی این است که افراد گرسنه و تشنه بسیاری به اینجا می آیند. اما پاسخ با علت غایی فقط در جاهایی مناسب است که نقش آدمی درگیر باشد. اگر بپرسید چرا بسیاری از افراد به خاطر سرطان جان خود را دست داده اند؟ پاسخ واضحی دریافت نخواهید کرد مگر اینکه با تعیین علت فاعلی باشد.

ابهام در کلمه “چرا” باعث شد ارسطو به تمایز علت های فاعلی و غایی بپردازد. او  باور داشت، همان طور که بسیاری همچنان اعتقاد دارند، هر دو نوع علت در همه جا یافت می شود:

هر آنچه وجود دارد ممکن است از یک سو با وقایع پیشینی توضیح داده شود که آن را  بوجود آورده اند و از طرف دیگر با هدفی که ارائه می دهد. اما اگرچه هنوز فیلسوف یا متکلم باور دارند که همه چیز دارای «هدف» هستند، اما مشخص شده هنگامی که در جستجوی قوانین علمی هستیم، “هدف” مفهوم مفیدی نیست.

در کتاب مقدس آمده که ماه برای روشن کردن شب خلق شده است. اما دانشمندان، هرچند اهل تقوی باشند، این را به عنوان توضیحی علمی در مورد منشا ماه در نظر نمی گیرند. یا در مورد سوالی که راجع به سرطان مطرح شد، یک دانشمند شاید در حد شخصی معتقد باشند که سرطان به عنوان مجازاتی برای گناهانش می باشد، اما به عنوان دانشمند او باید این دیدگاه را نادیده بگیرد. ما  نسبت به “هدف” در امور بشری آگاه هستیم و شاید آنها را به عنوان اهداف کیهانی بدانیم، اما در علم،  این گذشته است که آینده را تعیین می کند و نه بر عکس . بنابراین، علل “غایی”، درجهان علمی رخ نمی دهد.

در این ارتباط کار داروین تعیین کننده بود. کاری که گالیله و نیوتن برای ستاره شناسی انجام دادند، داروین برای زیست شناسی کرد. سازگاری حیوانات و گیاهان با محیط آنها، موضوع مورد علاقه طبیعت گرایان پرهیزگار در هجدهم و اوایل قرن نوزدهم بود. این سازگاریها را با هدف الهی توضیح دادند.

درست است که توضیحات بعضی اوقات کمی عجیب بود. اگر خرگوش ها، خداشناس بودند، شاید اعتقاد داشتند که پرورش راسوها به خاطر کشتن خرگوش ها اصلا جای شکرگذاری ندارد و توطئه سکوت در مورد کرم کدو وجود داشت. با این وجود، قبل از داروین، تبیین سازگاری موجودات زنده با محیط خود تنها با استفاده از اهداف خالق امکان پذیر بود.

این واقعیت تکامل نبود، بلکه مکانیسم داروینی مبارزه برای هستی و بقاء سازگارترین بود و امکان توضیح سازگاری را بدون وارد کردن”هدف”  امکان پذیر کرد. تنوع تصادفی و انتخاب طبیعی فقط از علل فاعلی استفاده می کنند. به همین دلیل، انسان هایی که واقعیت کلی تکامل را می پذیرند ، نظر داروین را در مرد پیدایش نمی پذیرند.

ساموئل باتلر ، برگسون ، شاو و لیسنكو  حذف هدف را قبول نمی كنند، هرچند لیسنکو  باور دارد که این اراده خدواند نیست بلکه استالین حکم کننده وراثت در گندم زمستانه است.

برتراند راسل

(4) جایگاه انسان در جهان: تأثیر علم بر دیدگاه ما از جایگاه انسان در جهان از دو نوع متضاد است و علم یکباره هم به او تعالی بخشید و هم تحقیرش کرد. انسان را از منظر تفکر تخریب کرد و از موضع عمل برتری داد. اثر دوم به تدریج از اولی برجسته تر شد، اما هر دو مهم بوده اند. ولی من خواهم با اثر تفکر شروع کنم.

برای به دست آوردن این اثر با تأثیر کامل آن، باید همزمان کمدی الهی دانته و قلمرو سحابی ها قابل را بخوانید، هر دو کتاب با تخیل فعال و پذیرش کامل، کیهان را به تصویر می کشند. در دانته ، زمین مرکز

کائنات است؛ ده کره ی متمرکز وجود دارد که همه گرد زمین می چرخند. شریر پس از مرگ ، در مرکز زمین مجازات می شود. انسان های نسبتاً با فضیلت در کوه برزخ در اورشلیم از گناهان پاک می شوند و انسان های خوب هنگام پاکسازی از سعادت ابدی با توجه به درجه شایستگی شان در دیگر کره ها لذت می برند. جهان مرتب و کوچک است: دانته در طی بیست و چهار ساعت از همه کره ها بازدید می کند.

همه چیز در رابطه با انسان تصادفی بود: مجازات گناه و پاداش تقوا. هیچ چیز اسرار آمیزی وجود ندارد، همه چیز مثل خانه عروسکی است و افراد هم عروسک های آن هستند. اما علی رغم عروسک بودن از اهمیت زیادی برخوردار بودند، زیرا به صاحب خانه عروسکی علاقه داشتند.

برگرفته از کتاب تاثیر علم بر جامعه

نوشته برتراند راسل / ترجمه شادی فروتنیان

65500تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *