گفته میشود منچسترگراییِ اجتماعی، چیزی جز جهانبینیِ بورژوازی نیست و از اینرو، مشروط به ویژگیهای اجتماعی یا طبقه است.
فردیناند لاسال، این تفکّر را مبنای همۀ آثار و سخنرانیهای خویش قرار داده است؛ “بنابراین (به منظور استثمار بهترِ کارگران) نفرت بورژوازی لیبرال از دولت، نه معطوف به دولتی خاص، بلکه مشمول مفهوم دولت به طور کلّی میشود؛ فیالواقع ایشان با بیشترین تمایلْ خواهانِ از میان بُردنِ کامل دولت و تنزّلِ آن به جامعۀ بورژوازی، و پُر کردنِ جایِ آن با رقابت آزاداند… از این جهت، بالاخص نفرت متمرکز بورژوازی نسبت به هر دولتِ قویْ به شکلی سازمانیافته و متشکل است.”
- امّا لاسال اشتباه گمان میکرد. شاید بتوان اذعان کرد که منافع طبقه بورژوازی، نزدیک به فلسفۀ ضدِّ دولتگرایی است؛ لیکن، این دو ابداً همسان نیستند. به علاوه، بورژواهایی وجود دارند که به دولت گرایش دارند. همچنین نظریّههایی دربارۀ دولت در دست است که طرح کلّی آنها کاملاً مستقل از هرگونه منافع طبقاتی ترسیم شده است.
منچسترگرایی اجتماعی
از سوی دیگر، تلاشهای ضدّ سرمایهداری فراوانی در میان است که زاییدۀ روحیّۀ سعادتباور فردگرای منچستریاند. فیالواقع هیچ جهتگیری انگلیسیِ از سوسیالیسم یا جنبش کارگری در میان نیست که فاقد جهتگیری سعادتگرایانه و فردگرایانه باشد؛ به عبارت دیگر، هیچ جهتگیریای با آغازیدن از حقوق فردی در اجتماع پدید نیامده که بیشترین خوشبختی برای بیشترین شمار مردم را معادل با غایت، در نظر نگرفته باشد.
در این زمینه: جنبش سوسیالیستی و روح سوداگری
برگرفته از کتاب: سوداگران و قهرمانان