ماکس وبر
چهرۀ حقیقی ماکس وبر چندان بدیهی و آشکار نیست. عنوان دانشگاهیِ او و حجم آثارش نشان میدهد که او دانشمند بود؛ اما او منحصراً یا اساساً دانشمند نبود.
او با آنکه نیروی عظیمی به شاگردانش میبخشید اما همواره از فعالیت خود بهعنوان استاد با نوعی تحقیر یاد میکرد؛ حتی علیرغم همۀ زایایی و قدرت تلاشهای علمیاش به نظر میرسید چندان به آنها اهمیت نمیداد.
او در تمام دوران زندگی خود رویدادهای سیاسی را با شور و اشتیاق دنبال میکرد، موقعیتهای سیاسی را میفهمید و نظرات خود را پیرامون آنها بیان میکرد؛ در دورهای کوتاه، مقارن پایان جنگ و پس از آن یعنی در طول انقلابی که نشاندهندۀ سقوط آلمان بود، در میان عموم مردم صحبت میکرد، سخنان او مانند همیشه بهطور چشمگیری حسابشده و دقیق بود.
اما اگر چنین موضوعی به این فرض منجر شود که او را سیاستمداری واقعی تصور کنیم، که سرنوشت و شرایط آن دوره مانع از آشکار شدن ظرفیتهای او در زمینه سیاست شده، آنگاه باید او را همچون رافائل بدون دست، همچون انسانی با ظرفیتهای بزرگ، در نظر بگیریم.
فعالیت سیاسی و موفقیتهای علمی او، با همهٔ اهمیتی که دارند، هیچکدام نشان نمیدهند که چرا ماکس وبر چنین جایگاه ممتاز و یگانهای در قلب بسیاری از آلمانیها دارد:
این جایگاه از این موضوع ناشی میشود که او در عصر ما در برابر معنای شکست به عالیترین وجه ممکن ایستاد. تمام گسترهٔ فرهنگ آلمانی را در خود هضم کرد و در دورهٔ حکومتی از آلمان زندگی کرد که فرهنگ و حکومت آلمان در حال فروپاشی بودند.
او این کار را نه با پذیرش منفعلانه بلکه با آگاهی کامل دربارهٔ آنچه در حال وقوع است انجام داد. آگاهی او مانند فرد شکاک، یعنی کسی که روند رویدادها را با خونسردی کامل مشاهده میکند، نبود؛ بلکه با وجود تمام آگاهیهایش، با واقعیتِ ویژۀ عصر خود با ایمان مواجه شد، و حتی در آن شرایط ناامیدکننده در راه ایمان خود پیکار کرد. او انسانی بود که در دوران زوال و انحطاط، خویشتنِ خویش را فعالانه تحقق بخشید.
به همین دلیل، او این نقش فیلسوف بودن را، هر چند ناخواسته، به عنوان تقدیر و سرنوشت خویش بهطرز مثالزدنی در گفتار و کردارش پذیرفت.
فیلسوف کسی نیست که در همهٔ زمانها یک حالت واحد داشته باشد، بلکه در هر دورهای برخی چیزهای بدیع و جدید بههمراه دارد. اما همهٔ فیلسوفان در یک چیز مشترکند:
آنها همان چیزی هستند که میدانند؛ هر فیلسوفی درخشش وجود بیقیدوشرط است. دیگر انسانها، که آشفته و از فهم خود ناتوانند، میتوانند وجود خود را بهوسیلهٔ فیلسوف دریابند.
این فلسفهٔ انضمامی در کار ماکس وبر و فقط در کار او بهطور کامل توسعه یافته است؛ که ابزار آن قضاوت سیاسی و تحقیق علمی است. به همین دلیل، میتوان زندگی او را پاسخی فلسفی در مواجهه با موقعیتهای انضمامی توصیف کرد.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب ماکس وبر سیاستمدار، دانشمند و فیلسوف