محمد
در همین هنگام با پیش کشیدن صحبتهای جنسی زمینۀ گفتگو را مهیا کردم. از آنجا که محمد مجرد بود، به سخنان من روی خوش نشان داد. به بهترین قسمت مأموریتم رسیده بودم و باید از این شرایط بهترین استفاده را میبردم. به او گفتم: «آیا مایل هستی زنی را به صیغۀ خود درآوری و از او نهایت لذت را ببری؟ کارم نتیجه داد؟ محمد بدون کوچکترین بحث و تردیدی سرش را به نشانۀ رضایت تکان داد و پیشنهاد مرا تأیید کرد.
به او قول دادم که زنی را برای صیغه به او معرفی کنم. تنها شک و احتمالم را به یقین تبدیل کردم؟! این احتمال ترس محمدبن عبدالوهاب از سنی مذهبان بصره بود که مبادا از این کار او باخبر شوند و من این احتمال را برای او به امنیت خاطر تبدیل کردم و به او اطمینان دادم که احدی از این راز بویی نخواهد برد و حتی زنی که قرار است صیغه تو باشد، نام واقعی تو را نخواهد فهمید.
در پایان گفتگو با محمد به سراغ زنی که اصالتاً نصرانی بود و در سایه، دست نشاندۀ وزارت مستعمرات دولت پادشاهی انگلیس در بصره بود، رفتم. این زن از طرف وزارت مستعمرات برای به گمراهی کشاندن جوانان مسلمانان بصره به منجلاب فساد، در بصره گمارده شده بود.
به ملاقات او رفتم و موضوع محمدبن عبدالوهاب را با او در میان گذاشتم و دقیقاً او را توجیه کردم و قرار بر این شد که نام مستعار «صفیه» را برای او برگزینم. روزی را برای ما مشخص کرد تا من شیخ محمد بن عبدالوهاب را به خانه او ببرم.
در نهایت در روز مقرر به خانه صفیه رفتیم. طبق قرار قبلی با صفیه در آن روز هیچکس در خانه حضور نداشت. محمد به مدت یک هفته صفیه را با تعیین مهریه به همسری خود برگزید.
طبق قرار قبلی صفیه از داخل خانه و من از بیرون خانه بر روی ذهن محمدبن عبدالوهاب کار کردیم. قرار شده بود که صفیه با هر چه در توان داشت، شیرینی و لذت جنسی را با لوندی منحصر به فردش به محمد هدیه دهد و او را در زیر پا نهادن احکام دین و استقلال رأی و آزادی انتخاب مصممتر کند.
روز سوم به سراغ محمد رفتم و بار دیگر بحث را شروع کردم و این دفعه بحث شراب و شرابخواری را با موضوع حرمت شراب آغاز کردم. انگیزهام از شروع این بحث این بود که باورها و احادیث و آیاتی را که دلالت بر حرام بودن و تحریم شراب داشت، به مسخره بگیرم و در نهایت آنها را مردود اعلام کنم.
به او گفتم: «اگر شرابخواری معاویه، یزید و دیگر خلفای بنیامیه و بنیعباس را درست بدانیم، آیا این درست است که تمامی پیشوایان دین همگی در گمراهی به سر بردهاند و تو باید تک و تنها راه درست را انتخاب کنی؟ بدون تردید آن بزرگواران کتاب آسمانی و سنت پیامبر را خیلی بهتر از من و تو درک میکردند.
بدون تردید استنباط آنان از حکم خدا و سنت ما حرمت شراب نبوده، بلکه کراهت آن بوده و جدایی از این کتابهای مقدس یهود و نصاری، اباحت شراب تصریح شده است؛ در حالیکه اینها دینهای الهی و پیامبرانشان مورد تأیید دین اسلام بودهاند. مگر میشود در یک دین شراب حلال باشتد و در یک دین دیگر حرام؟ مگر تمام این ادیان از سوی خداوند نیامدهاند و بر حق نیستند؟
روایت داریم که عمر شراب میخورد تا اینکه آیۀ «آیا شما از شرابخواری و قمار دست برمیدارید؟» نازل شده است که شراب حرام است. پس باید پیامبر عمر را به گناه شرابخواری حد میزد، در حالی که عدم مجازات او دلیل بر حلیت شراب است.»
محمد با دقت به سخنانم گوش میداد و چیزی نمیگفت. در نهایت آن جوان عصبی خیلی آرام لب به سخن گشود و گفت: «در اخبار آمده که عمر شراب را با آب قاطی میکرد تا خاصیت مستکنندگی آن از بین برود و بعد شراب را مینوشید و استدلال میکرد که مستی شراب حرام است و شرابی که مستی نیاورد، حرام نیست.» محمد در توجیه نظر خود، برداشت عمر را از مدلول آن آیه درست قلمداد میکرد. زیرا خداوند میفرماید: «هدف شیطان آن است که میان شما با شراب و قمار، کینه و دشمنی بیندازد و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد.»
برگرفته از کتاب خاطرات همفر