نخست آنکه، ایران نهتنها فاقد هرگونه متحد استراتژیکِ تضمینی در بزنگاههای تاریخی و در میانۀ تنش است، بلکه همواره اتحادی شبهدائمی میان همسایگان آن برای خُردکردن و فروپاشی سرزمینیِ ایران وجود دارد.
پیام تنهایی استراتژیک
گذشته از وضعیت ایرانِ جمهوری اسلامی و همچنین ایران پهلوی، ردپای این واقعیت تاریخی را میتوان در همپیمانی تُرکان شرقی با امپراتوری روم شرقی در هزار پانصد سال پیش و اتحاد خانات اُزبک با امپراتوری عثمانی در پانصد سال پیش نیز دید. به بیان دیگر، کشورهای آسیای غربی، در طول تاریخ، با همۀ تضاد منافع، تنها در یک امر باهم اشتراکنظر دارند: نابودی ایران.
مهمتر آنکه، آنگونه که مصباحی به شیوایی بیان میکند: «کشوری که مرزهایش خاکریزِ دفاعی آن باشند، باید به درون خود تکیه کند.» کمتر کشوری در طول تاریخ، همچون ایران، در معرض هجوم پایانناپذیرِ بیگانگان از همۀ مرزهای خود بوده است. در چنین سرزمین کهنی با چنین ویژگیهای پایداری، تنهایی استراتژیک نشاندهندۀ درونزایی و استقلال بنیادهای امنیت ملی است. تکیه به درون به این معناست که گرانیگاه و نقطۀ ثقل امنیت ملی ایران بر رابطۀ میان «دولت» و «ملت» استوار است، تا روابطی استراتژیک با قدرتهای بزرگ و یا گروههای غیردولتی منطقهای.
به عبارت دیگر، در صورت گسست و تزلزل در رابطۀ دولت و ملت، همپیمانی با قدرتهای بزرگ، گروههای غیردولتی نظامی منطقهای و موشک، بمب هستهای، تانک و هواپیما نمیتواند امنیت ملی ایران را حفظ کرد. خطایی که واپسین شاه ایران مرتکب شد و گرانیگاه امنیت ملی ایران را بیشازپیش بر رابطۀ نظامی با آمریکا استوار ساخت، چرا که به درونزایی بنیادهای امنیت ملی باور نداشت. جای شگفتی نبود که همواره در بحرانها چشم به دهان لندن و واشنگتن داشت. کوتاه آنکه، عمق استراتژیک ایران نه در عراق و سوریه است و نه در افغانستان و تاجیكستان. آن را درون كشور باید جُست! نقطه ثقل امنیت ایران بر رابطۀ حكومت و ملت استوار است و به «وحدت در بالا، كثرت در پایین» اشاره دارد: انسجام میان سیاستگذاران، احترام به شیوههای زندگی مردم. توازن میان امنیت و آزادی!
در این زمینه: تنهایی استراتژیک ایران
برگرفته از کتاب تنهایی استراتژیک ایران