هر دولتمردی دو دیدگاه را برای ایجاد اهداف بلندمدت و شهامت برای اتخاذ تصمیمات اغلب دلخراش برای حرکت به سمت آنها نیاز دارد.
اهداف بلند مدت
از نظر تاکتیکی، انتخابهایی که موجب انتخاب یک رئیسجمهور میشوند تماسهای نزدیک گفتوگوهای تنگاتنگ هستند، در غیر اینصورت در سطوح پایینتر حلوفصل خواهند شد. همانطور که کیسینجر نوشته است، در مورد استراتژی، چالش بسیار دقیقتری وجود دارد که با حدسهای سرنوشتساز مواجه میشویم.
زمانیکه دامنه عمل بیشتر باشد، دانش زمینه محدود یا مبهم است. هر چه بیشتر شناخته شود، فضا برای مانور کمتر است. و هر چه ارزیابی با درستآیینی بیشتر متفاوت باشد، انزوا شدیدتر است.
رئیسجمهور نیکسون بدون اطمینان از پاسخ آن یا افکار عمومی آمریکا به سمت یک قدرت متخاصم حرکت کرد. او با دستور عملیات نظامی بزرگ، یک نشست دراماتیک و پربار را به خطر انداخت. او روی موقعیت نظامی یکی از رقبا طاق شد تا پرچم دیپلماتیک آمریکا را در یک منطقه ناآرام نصب کند. در کل، یک اصل اساسی رئیسجمهور این بود، از آنجا که شما برای نیمی از اقدامات، همان قیمت را میپردازید، بنابراین باید اقدامات جسورانهای اتخاذ کنید.
اولین چیزی که باید پرسید این است که یک رهبر باید چه کاری انجام دهد؟ هر رهبری یک سری از مشکلات عملی را دارد که به موجب آن احساسات و شرایط تولید میشود و اینکه من به آن سطح تاکتیکی میگویم. علاوه براین، او وظیفه دارد جامعه خود را از جایی به جایی که هرگز نبرده، ببرد. این چالش رهبری، برای ایجاد شرایط به وجود آمده در مورد چشمانداز آینده است.
با توجه به وظیفه اول، این امر تا حدودی به ساختار داخلی جامعه و بخشی دیگر به یک مهارت تاکتیکی خاص بستگی دارد. با توجه به بخش رهبری، ویژگیهایی که بیشتر مورد نیاز است شخصیت و شجاعت میباشد. شخصیت به دلیل تصمیماتی که واقعا دشوار هستند، 51-49 [درصد] است.
تصمیمات بدیهی در طول ملاحظات دیوان سالارانه گرفته میشود. اما، وقتی شما تماس خیلی نزدیکی دارید، به این معنی است که تصمیم گرفتهاید به جای مسیری دیگر در یک جاده قدم بگذارید. بنابراین، شما برای تصمیمگیری به یک قدرت اخلاقی نیاز دارید که طبق تعریف، تقریباً نمیتوانید یک [رشته قدرت مانند] اکثریت را داشته باشید، زیرا با زمینههای ناآشنا روبرو هستید و شما برای اینکه به تنهایی در بخشی از راه قدم بگذارید، به شجاعت نیاز دارید.
حالا، البته شما خواهید گفت، «هوش چطور؟»، من میگویم برای درک مسائل، به بینش یا هوش حداقلی نیاز دارید. شما همیشه میتوانید افراد باهوش را استخدام یا اجیر کنید، اما نمیتوانید «منش [و شخصیت]» را چنین کنید. وقتی از منش صحبت میکنید و باید تصمیمات سخت بگیرید، آیا این تصمیمات توسط خود رهبر بزرگ یا با مشورت یا گاهی بر خلاف خوی مشاوران او گرفته میشود؟
این واقعاً تا حد زیادی به منش بستگی دارد من با مطالعه تاریخ [پی بردم که]، اکثر تصمیمات کلیدی یک وجه شخصی داشتند که شما میتوانید بگویید توسط خود رهبر اتخاذ شده است. اما بسیار محتمل است که یک رهبر از گروهی از دوستان و مشاوران که او واقعاً به آنها اعتماد دارد، معاش اخلاقی را کسب کند. تا حدودی، فرآیند بوروکراتیک میتواند به او کمک کند، اما تنها تا ۴۹ درصد، نه تا حد ۵۱ درصد.
در این زمینه: اهداف استراتژیک کیسینجر
برگرفته از کتاب کیسینجر در برابر کیسینجر