سکولاریسم
مدرنیسم در معماری با پروژههای سوسیالیستی و فاشیستی همراه بود تا از شرّ گذشته سلسلهمراتبی اروپای قدیم خلاص شده، و آن را به جامعهای بیخدا اما منظم تبدیل کند، که در بازشناسی صادقانهای زندگی خواهد کرد که انسان است و نه خدا، که غایت نهایی است. سکولاریسم دیگر به حمایت نهادهای قدیمی از منابع خالص انسانی راضی نبود.
- نهادهای قدیمی باید تخریب شده و با ابزارهای کارکردی و انسانساخته کاملی جایگزین شوند که نیازهای جامعهای را برطرف میکنند که قیود تعصب دینی را از میان برمیداشت.
موج دوم سکولاریسم خود را با کثرت بیانیههای سیاسی- مدرنیستی، آیندهنگرایانه، دادائیستی، نمادگرایانه، کمونیستی- پایهگذاری کرد- با اعلام گسست کامل از گذشتهای که ملحدان پیوریتن سده نوزدهم از بیان آن اکراه داشتند. خلاصه اینکه، این موج با تلاش آگاهانه به خودباوری آغاز شد، اما تداوم نداشت.
با پایان جنگ جهانی دوم (که خود نتیجه تفکرات مدرنیستی بود)، موج دوم سکولاریسم به سرعت دنبال شد، نه بهعنوان صورتی از ایمان، بلکه بهعنوان بازنگری نظاممند به روشی که جهان انسانی درک میشود. انسان درحال حاضر در میان کشفیات خود در حوزه فناوری، آزاد، مقتدر، اما بیهدف است.
از نظر بسیاری این مسئله موجب ابهام و بدبینی درخصوص ماهیت و سرنوشت بشریت، توأم با تسامح همواره روبه افزایشی شده است که آخرین منابع امر مقدس را از جهان خود میزداید.
موج دوم سکولاریسم بهطور کلی تجربه مردم در جوامع مدرن را تغییر داده است. آنها با هر وضعیت ایمانی، و با هر جامعهای که قلباً بهعنوان جامعه به رسمیت میشناسند، خود را در کانون فرهنگ تقدسزدایی گستردهای مییابند، که در آن روابط انسانی تهی از فضائل دینی قدیمی- معصومیت، فداکاری، پیمانهای جاودانی- بوده و ایدههای مقدس، دینی و ممنوع فاقد پذیرش عمومی هستند.
نهادها و شهرهای ما کاملاً سکولارند، بدون پناهگاه مقدس درونی که خدایان باستانی بتوانند در آن پنهان شوند. هنر ما پر از تصاویر و هجوهای هتک حرمت شده خدایان است.
و شهر با نوع جدیدی از معماری مضحک از هم میپاشد، معماریای که نظم پیوریتنی مدرنیستها را به دست فراموشی میسپارد تا به یادمان بیاورد که هیچگونه ماندگاری، ابدیت، شهر ملکوتی وجود ندارد که از سنگ ساخته شده باشد، مگر تنها یک خنده طعنهآمیز و تلخ.
برگرفته از کتاب فلسفه سیاسی تاملاتی بر مکتب محافظه کاری