هایدگر برای این معنا، مثال‌های مختلفی می‌آورد که هایدگر و هستی - نشر پیله

هایدگر و هستی

کتاب شر و بشر
Rate this post

هستی توی دستی

هستی «توی‌‎دستی» هستی ابزاری است. ‌‌‌آنجا که هستومند «برای» دازاین کاری انجام می‌‌دهد، ‌‌‌آنجا که هستنده در دست دازاین است و هیچ التفات نظری به او نیست. دازاین در گیرودار کارپیرایی محو شده است، دازاین و هستنده به‌گونه‎ای در هم پیچیده شده‌اند که عملاً امکان بررسی نظری وجود ندارد.

هایدگر برای این معنا، مثال‌های مختلفی می‌آورد که البته واضح‌‌ترین آنها، مثال چکش و استادکار نجار است. استادکار هنگام استفاده از ابزاری به نام چکش، هیچ التفات نظری به آن ندارد. اصلاً شاید هیچ توجهی به آن نداشته باشد؛ تا حدی که گویی چکش در دستانش نیست.

او همزمان که چکش در میخ می‌کوبد، با شاگردش مشغول سخن‎‌گفتن است و یا به ناهار می‌اندیشد. هایدگر زیرکانه از این موقعیت بهره می‌‌برد تا فاعل شناسای دکارتی را در هم بریزد. او رندانه نه‌تنها چکش را به‌عنوان مفعول شناسایی‌شده نمی‌‌پذیرد که حتی نجار را هم از ذهن و فاعل شناسا بودن بیرون می‌راند.

به نظر هایدگر نجار نیز خود را در مقام یک اندیشنده و ذهن فعال در آن لحظه نمی‌شناسد که در حال ذهن‌ورزی یا استفاده از شناخت‌‌هایش باشد. او صرفاً در یک کارپیرایی و حرفه‌‌‌ای که به آن عادت کرده است، غرق شده و میخ می‌کوبد و اساساً چنین نظا‌‌‌می ‌در زندگی همۀ ما حاکم است و ما در جهان روزمرۀ خود مدام از ابزار عمل بیرون می‌‌‌کشیم و کار می‌‌کنیم.

گیلبرت رایل در نقدی که به هستی و زمان می‌‌نویسد، به نکتۀ دقیق و جالبی اشاره می‌‌کند. او میان «شناختن» و «بلد بودن» تفاوت قائل می‌‌شود که به نظر می‌رسد با آنچه هایدگر در نظر داشته است، تقرب داشته باشد.

هایدگر در مقابل شیء توی‌دستی، شیء فرادستی را می‌‌نشاند و آن، جایی است که دازاین نسبت به شیء یا هستنده التفات نظری می‌‌یابد. او در اینجا آد‌‌‌می ‌را به‌عنوان آن ذهن شناخته‌شده و تحلیلگر یا حسابگر می‌‌پذیرد. در اینجاست که دازاین از شیء پرش می‌‌کند یا به‌دنبال شناختی از اوست؛ اما این کجا اتفاق می‌‌افتد؟ ‌‌‌

آنجا که مشکلی پیش بیاید. ‌‌‌آنجا که مثلاً چکش نتواند میخی را حریف شود و یا قلمبۀ فلزی چکش از دستۀ چوبین آن جدا و پرت شود. ‌‌‌

آنجا که به‌طور اتفاقی، این نظم و کارپیرایی را بر هم زند، آد‌‌‌می ‌مشغول حسابگری می‌‌شود. با این تفاسیر، هایدگر هستی ابزاری را مقدم بر هستی غیرابزاری و فرادستی می‌‌داند و هستی ابزاری را بنیاد هستی غیرابزاری معرفی می‌‌کند! و این در ظاهر بسیار عجیب می‌‌آید. اگر چنین است آیا خلاقیت آد‌‌‌می ‌هیچ می‌‌شود؟ پس تکلیف تمام آنچه آد‌‌‌می ‌خلق کرده است، چیست؟

برگرفته از کتاب شر و بشر

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *