هدف از بازی شطرنج اتخاذ نتیجه دلخواه است. برای مثال، جهت کیش و مات کردن حریف و برای دستیابی به این نتیجه، ابزار و روشهای بسیاری وجود دارد؛ و به این دلیل که محتاطانه از آنها استفاده میکنیم، به هدف خود نائل میشویم. اساسا با این شیوه ما وارد بازی خودمان میشویم.
بازی شطرنج
در مورد زندگی انسان خلاف این امر نیست، فقط در این باره انتخاب با ما نیست بلکه بازی به ما تحمیل میشود و هدف زندگی که زیستن و موجودیت است، در حقیقت به نظر میرسد در بعضی مواقع گویی اتخاذ خودسرانه بوده است، و اینکه در صورت لزوم میتوانیم آن را کنار بگذاریم. با این وجود، به معنای دقیق کلمه این امر یک امری بدیهی است؛ یعنی نمیتوانیم بدون اینکه هستی خود را رها کنیم از این امر صرف نظر کنیم.
اگر به موجودیت خود از این دید بنگریم که قدرتهای خارجی مطلق آن را خلق کردهاند، در واقع باید آن خالق ماهر را تحسین کنیم که با آن ذهن خلاق موفق به خلق ما و ارزش بخشیدن به موجودیت ما شده است که گذرا است و به زودی باید آن را رها کنیم، علاوه بر این آنچه به ذهن میآید چیزی جز غرور نیست.
من میگویم که این مقصود (هستی) برای ما عزیز است که مشتاقانه تمام تلاش خود را به آن معطوف میکنیم. اگر چه به این امر آگاهیم که به محض اتمام بازی، هستی نیز دوام نخواهد آورد و به طور کلی نمی توانیم بگوییم این چه چیزی است که باعث جذابیت آن میشود. به نظر میرسد همانطور که شکست شاه حریف را در بازی شطرنج ارادی و خودسرانه پذیرفتیم، این مقصد را نیز به همان گونه میپذیریم.
با این حال، ما همیشه به دنبال ابزار دستیابی به آن هستیم و به جز آن به چیز دیگری فکر نمیکنیم. واضح است که دلیل این امر این است که قوه عقل تنها قادر به دیدن مسائل از بیرون است و به هیچ وجه قدرت نگاه به درون را ندارد و از اینرو به این نتیجه میرسیم که باید آن را تقویت کنیم و به بهتر سوق دهیم.
در این زمینه: اساس همه جدل ها
برگرفته از کتاب هنر بحث و جدل