از نظر هیتلر، «فرهنگ و تمدن بشری» به صورت جداییناپذیری با «موجودیت آریاییها ارتباط دارد و زوال و نابودی آریاییها بار دیگر پردههای تاریک دوران بیفرهنگی را پایین آورده است»: «طرد شدن آریاییها منجر به تاریکی عمیق بر روی کرۀ خاکی، نابودی فرهنگ بشری و متروک شدن دنیا ظرف مدت چند صد سال خواهد گردید».
هیتلر، فرهنگ و تمدن بشری
این سناریویی بود که هیتلر آن را در حال تحقق میدید، زیرا به نظر وی «خون آلمانی بر روی زمین به تدریج به فرسودگی خود» نزدیک میشد. هیتلر میپنداشت که بهویژه در شهرها (مطابق به تفکر سنتی نژادی) فرآیند «مسمومیت خون» صورت پذیرفته است؛ به عقیدۀ وی «آلودگی خون ما صرفاً پس از گذشت قرنها از بدن ملتِ ما پاک خواهد شد و یا این احتمال نیز وجود دارد که حتی هرگز این آلودگی از بین نرود. میبایست اندیشید که تباهی نژادی چگونه آخرین ارزشهای آریایی ملت آلمان را ضایع و حتی نابود خواهد کرد، و روشن است که نیروی ما به عنوان یک ملت حامل فرهنگ به وضوح و به صورت روزافزونی در حال کاهش است».
در مجموع، هیتلر بیش از انقراض و نابودی یک فرهنگ از پایان بشریت در هراس بوده است. چنین اندیشۀ وهمآمیزی بود که هیتلر در عین حال آن را به منزلۀ رسالت خود درک میکرد: «مشیت الهی بر این است که میبایست برای آیندۀ بشریت و علیه نابودی آن، تدبیری اندیشید».
به این ترتیب، در کانون این رسالت نجاتبخش «تنها یکی از مقدس ترین حقوق انسانی قرار میگیرد و این حق در عین حال مقدسترین تعهد نیز به شمار میرود: یعنی مراقبت از اینکه خون خالص باقی بماند، تا با محافظت از بهترین دازاین انسانی، امکان رشد و تکامل اصیلتر این موجود فراهم گردد». چون اگر «آریاییها نابود شوند با آنها زیبایی این کرۀ خاکی نیز از بین خواهد رفت».
در این زمینه: امپراتوری هیتلر
برگرفته از کتاب جهان بینی آدولف هیتلر